غلمهلغتنامه دهخداغلمه . [ غ ُ م َ ] (اِخ ) شهری در الجزائر است که آیین مسیحیت درقرون نخستین بدانجا رونق گرفت . (از اعلام المنجد).
غلمهفرهنگ فارسی معین(غُ مَ یا مِ) [ ع . غلمة ] 1 - (مص ل .) تیز شهوت شدن (زن و مرد). 2 - (اِ مص .) تیزی شهوت جماع .
غلمةلغتنامه دهخداغلمة. [ غ ُ م َ ] (ع مص ) به معنی غَلَم . تیزشهوت شدن زن و مرد. (مصادر زوزنی ). || (اِمص ) تیزی شهوت جماع و خواهانی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهوت .(تاج المصادر بیهقی ). رجوع به غلم شود : به باد فتق براهیم و غلمه ٔ عثمان به دبه ٔ علی موش
غلمةلغتنامه دهخداغلمة. [ غ َ ل ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث غَلِم . (منتهی الارب ). زن تیزشهوت . (آنندراج ).
غلمةلغتنامه دهخداغلمة. [ غ ِ م َ ] (ع اِ) ج ِ غُلام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). رجوع به غلام شود.
غلیمةلغتنامه دهخداغلیمة. [ غ ِل ْ لی م َ ] (ع ص ) مؤنث غِلّیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَلّیم شود.
غلامیلغتنامه دهخداغلامی . [ غ ] (اِخ ) مولاناسعید غلامی . یکی از شاعران ایران بود. در صبح گلشن آمده : غلامی از خداوندان سخن برجسته ، و شاهدان مضامین رنگین به غلامی طبع والایش کمر بسته ، این بیت ازوست :غلام خویشتنم خوانده ماه رخساری سیاه بختی من کرد عاقبت کاری .
غلمةلغتنامه دهخداغلمة. [ غ َ ل ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث غَلِم . (منتهی الارب ). زن تیزشهوت . (آنندراج ).
غلمةلغتنامه دهخداغلمة. [ غ ُ م َ ] (ع مص ) به معنی غَلَم . تیزشهوت شدن زن و مرد. (مصادر زوزنی ). || (اِمص ) تیزی شهوت جماع و خواهانی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهوت .(تاج المصادر بیهقی ). رجوع به غلم شود : به باد فتق براهیم و غلمه ٔ عثمان به دبه ٔ علی موش
غلمةلغتنامه دهخداغلمة. [ غ ِ م َ ] (ع اِ) ج ِ غُلام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). رجوع به غلام شود.
غلملغتنامه دهخداغلم . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلم رجل ؛ تیزشهوت گردیدن وی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). چیره شدن شهوت بر مرد. غُلمَة. اغتلام . (از اقرب الموارد).
مغتلمةلغتنامه دهخدامغتلمة. [ م ُ ت َ ل ِ م َ ] (ع ص ) زن تیزشهوت . (ناظم الاطباء). زنی که شهوت بر او غلبه کرده باشد. غِلّیم . غِلیمَة. غَلِمَة. (از اقرب الموارد). || هر حیوان ماده ٔ تیزشهوت . (ناظم الاطباء).