غمازیلغتنامه دهخداغمازی . [ غ َم ْ ما ] (حامص ) وشایت . (مقدمة الادب زمخشری ). غماز بودن . سخن چینی . غمز. نمیمة. رجوع به غَمّاز شود : چو مشک عشق توغماز من شد ای دل و جان بدیع نبود از مشک و عشق غمازی . سوزنی .کسی چه عیب کند مشک را ب
غمازیفرهنگ فارسی عمید۱. غماز بودن؛ سخنچینی: ◻︎ میسرت نشود سرّ عشق پوشیدن / که عاقبت بکند آب دیده غمازی (سعدی۲: ۵۱۸).۲. ناز و عشوه کردن.
غمازی کردنلغتنامه دهخداغمازی کردن . [ غ َم ْ ما ک َ دَ ] (مص مرکب ) سعایت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سخن چینی کردن . غَمز. اِمغال . (منتهی الارب ). رجوع به غَمز و غَمّاز شود : حدیث عشق تو پیدا نکردمی بر خلق گر آب دیده نکردی به گریه غمازی . سعدی
غمزیلغتنامه دهخداغمزی . [ غ َ ] (اِخ ) محمدبن اسحاق عکاشی غمزی . رجوع به همین نام و اللباب فی تهذیب الانساب شود.
غمازةلغتنامه دهخداغمازة. [ غ َم ْ ما زَ ] (ع ص ) تأنیث غَمّاز. رجوع به غَمّاز شود. || دختر نیکوپیکر نیکواعضا در هنگام غمز و اشاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دختری نیکوغمزه . الجاریة الحسنة الغمز للاعضاء و هو عصرها بالید. (منتهی الارب ) : کز کرشمه غمزه ٔغمازه ای <
غمازةلغتنامه دهخداغمازة. [ غ ُ زَ ] (اِخ ) چشمه ای است مر بنی تمیم را یا چاهی است میان بصره و بحرین . (منتهی الارب ).- عین غمازة ؛ چشمه ٔ معروفی است در سودة از تهامه ، و بقولی چاه معروفی است بین بصره و بحرین . (از معجم البلدان ). رجوع به عین غمازة شود.
غمجةلغتنامه دهخداغمجة. [ غ َ /غ ُ ج َ ] (ع اِ) جرعه . (مهذب الاسماء) (تاج العروس ). پس خورده ٔ آب یعنی جرعه ای . (از غیاث اللغات ). یک آشام از آب و شراب و پس خورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
غمازی کردنلغتنامه دهخداغمازی کردن . [ غ َم ْ ما ک َ دَ ] (مص مرکب ) سعایت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سخن چینی کردن . غَمز. اِمغال . (منتهی الارب ). رجوع به غَمز و غَمّاز شود : حدیث عشق تو پیدا نکردمی بر خلق گر آب دیده نکردی به گریه غمازی . سعدی
مأثاةلغتنامه دهخدامأثاة. [ م َءْ ] (ع اِمص ) غمازی . مَأثیَة. (منتهی الارب ). غمازی و سخن چینی . (ناظم الاطباء). سعایت . (اقرب الموارد).
مأثیةلغتنامه دهخدامأثیة. [ م َءْ ی َ ] (ع اِمص ) غمازی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غمازی و سخن چینی و نمامی . (ناظم الاطباء). سعایت . مأثاة. (اقرب الموارد).
غمازی کردنلغتنامه دهخداغمازی کردن . [ غ َم ْ ما ک َ دَ ] (مص مرکب ) سعایت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سخن چینی کردن . غَمز. اِمغال . (منتهی الارب ). رجوع به غَمز و غَمّاز شود : حدیث عشق تو پیدا نکردمی بر خلق گر آب دیده نکردی به گریه غمازی . سعدی