غماملغتنامه دهخداغمام . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غَمامة. (منتهی الارب ). ابر. سحاب . (غیاث اللغات ). ابری که آفاق را بپوشد. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (دهار) (مهذب الاسماء). ابر یا ابر سفید. وجه اشتقاق آن از غَم ّ (بمعنی پوشانیدن ) این است که قطعه ای از غمام آسمان را میپوشاند. و یکی آن غمامة. ج ، غَم
غماملغتنامه دهخداغمام . [ غ َ ] (اِخ ) نام شمشیر جعفر طیار رضی اﷲ عنه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
غمائملغتنامه دهخداغمائم . [ غ َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ غَمامة و غِمامة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَمامة و غِمامة شود.
غَمَامِفرهنگ واژگان قرآنابر (در اصل از ماده غم که به معناي پرده است ، ميباشد و چون ابر نيز آسمان و آفتاب را مي پوشاند به آن غمام مي گويند )
غموملغتنامه دهخداغموم . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غَم ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به همین کلمه شود : و چون ساقی قضا کاسات صبر طعم مر المذاق غموم بر عموم مالامال متواتر و متوالی گردانیده بود... (جهانگشای جوینی ). || ستارگان خرد پوشیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). النجوم
غمامةلغتنامه دهخداغمامة. [ غ َ م َ ] (اِخ ) اسبی است مر ابی داود ایادی را. یا پادشاهی از پادشاهان هند. (منتهی الارب ). نام اسب ابوداود ایادی یا یکی از پادشاهان آل منذر. (از تاج العروس ).
غماماتلغتنامه دهخداغمامات . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غَمامة. اسفنجها. رجوع به الجماهر بیرونی ص 49 و غَمامة، غَمام و اسفنج شود.
غمامةلغتنامه دهخداغمامة. [ غ َ م َ ] (ع اِ) ابر. ابر سفید. ج ، غَمام ، غَمائِم . (منتهی الارب ). واحد غمام . ابر سپید که همه جای آسمان بپوشد. سحابة. || اسفنج . ج ، غمامات . در الجماهر بیرونی ص 38 آمده : و منها (من عیوب الیاقوت ) غمامة صدفیة بیضاء متصلة به من ج
غمامةلغتنامه دهخداغمامة. [ غ ِ م َ ] (ع اِ) دهن بند ستور. (مهذب الاسماء). پتفوزبند شتر و جز آن ، و آن خریطه مانندی است که چون بر پتفوز ستور بندندخوردن نتواند. ج ، غَمائِم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).خریطه ای است که به دهان شتر و جز آن بندند و او را از طعام بازمیدارد. (از اقرب الموارد). || خرقه
غمامةلغتنامه دهخداغمامة. [ غ ُ م َ ] (ع اِ) غلاف سر نره ٔ کودک . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). غَمامة. رجوع به همین کلمه شود.
غَمَامِفرهنگ واژگان قرآنابر (در اصل از ماده غم که به معناي پرده است ، ميباشد و چون ابر نيز آسمان و آفتاب را مي پوشاند به آن غمام مي گويند )
برق سیرتلغتنامه دهخدابرق سیرت . [ ب َ سی رَ ] (ص مرکب ) دارای سیرت و روشی چون برق سریع و برنده : هر کجا غمام حسام برق سیرت او سیل خون روان کرده است از بیخ ارغوان شاخ زعفران رسته است . (سندبادنامه ص 15).
غمامةلغتنامه دهخداغمامة. [ غ َ م َ ] (اِخ ) اسبی است مر ابی داود ایادی را. یا پادشاهی از پادشاهان هند. (منتهی الارب ). نام اسب ابوداود ایادی یا یکی از پادشاهان آل منذر. (از تاج العروس ).
غماماتلغتنامه دهخداغمامات . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غَمامة. اسفنجها. رجوع به الجماهر بیرونی ص 49 و غَمامة، غَمام و اسفنج شود.
غمامةلغتنامه دهخداغمامة. [ غ َ م َ ] (ع اِ) ابر. ابر سفید. ج ، غَمام ، غَمائِم . (منتهی الارب ). واحد غمام . ابر سپید که همه جای آسمان بپوشد. سحابة. || اسفنج . ج ، غمامات . در الجماهر بیرونی ص 38 آمده : و منها (من عیوب الیاقوت ) غمامة صدفیة بیضاء متصلة به من ج
غمامةلغتنامه دهخداغمامة. [ غ ِ م َ ] (ع اِ) دهن بند ستور. (مهذب الاسماء). پتفوزبند شتر و جز آن ، و آن خریطه مانندی است که چون بر پتفوز ستور بندندخوردن نتواند. ج ، غَمائِم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).خریطه ای است که به دهان شتر و جز آن بندند و او را از طعام بازمیدارد. (از اقرب الموارد). || خرقه
غمامةلغتنامه دهخداغمامة. [ غ ُ م َ ] (ع اِ) غلاف سر نره ٔ کودک . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). غَمامة. رجوع به همین کلمه شود.
حب الغماملغتنامه دهخداحب الغمام . [ ح َب ْ بُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) تگرگ . یخچه . بَرَد. حب المزن . حبقر. حب قر. عبقر. عَب ّ. حب المزنة. (اقرب الموارد). || ژاله . (منتهی الارب ).
اطرغماملغتنامه دهخدااطرغمام . [ اِ رِ ] (ع مص ) تکبر کردن . (از اقرب الموارد). بزرگ منشی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اغماملغتنامه دهخدااغمام . [ اِ ] (ع مص ) سخت گرم گردیدن روزچندان که دم را فراگیرد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت شدن گرمای روز. (از اقرب الموارد). گرم شدن روز چنانک نفس فروگیرد. (تاج المصادربیهقی ). || ابرناک شدن هوا. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دگرگون گر
انغماملغتنامه دهخداانغمام . [ اِ غ ِ ] (ع مص ) اندوهگین گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غمگین شدن . (مصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || فروپوشیده شدن چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). پوشیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) اندوهگینی