استخوانآماس سختاکیsclerosing osteitis, Garre disease, condensing osteitis واژههای مصوب فرهنگستاننوعی استخوانآماس مزمن غیرعفونی که در آن قسمتهایی از استخوان ضخیم و متورم میشود
گیرماند 2girtواژههای مصوب فرهنگستانوضعیت شناوری که آن را با طناب طوری بستهاند که جریان آب یا وزش باد سبب چرخش آن نشود
غر و غرلغتنامه دهخداغر و غر. [ غ ُرْ رُ غ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) به معنی غرغر. (فرهنگ شعوری ). رجوع به غرغر شود.
مقروءلغتنامه دهخدامقروء. [ م َ ] (ع ص ) خوانده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و باید که شعراو بدان درجه رسیده باشد که در صحیفه ٔ روزگار مسطورباشد و بر السنه ٔ احرار مقروء. (چهارمقاله چ معین ص 47). تا مسطور و مقروء نباشد این معنی بحاص
مقریلغتنامه دهخدامقری . [ م َ ری ی ] (ع ص ) خوانده و خوانا. (ناظم الاطباء). آنچه خوانده شود. مقروء. مَقرُوّ. (از اقرب الموارد). و رجوع به مقریة شود.
مقروءةلغتنامه دهخدامقروءة. [ م َ ءَ ] (ع ص ) صحیفة مقروءة؛ نامه ٔ خوانده و صحیفة مَقرُوَّة و مَقریّة، مثله . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مقروء شود.
مقرولغتنامه دهخدامقرو. [ م َ رُوو ] (ع ص ) خوانده شده و خوانا و قابل خواندن . مقرؤ. (ناظم الاطباء). آنچه خوانده شود. مقروء. مَقْری ّ. (از اقرب الموارد). خوانا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
صغيردیکشنری عربی به فارسیکوچک , خرده , ريز , محقر , خفيف , پست , غير مهم , جزءي , کم , دون , کوچک شدن ياکردن , جوان , تازه , نوين , نوباوه , نورسته , برنا