غُمَّةًفرهنگ واژگان قرآناندوه و سختي (در آن ، معناي پوشش نيز هست ، گويا کربت و اندوه روي قلب را ميپوشاند)
غمةلغتنامه دهخداغمة. [ غ َم ْ م َ ] (ع ص ) لیلة غمة؛ شب سخت گرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شب گرم یا غم انگیز. (از اقرب الموارد).
غمةلغتنامه دهخداغمة. [ غ ُم ْ م َ ] (ع اِ) اندوه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). غم . کربة. حزن . || هر آنچه چیزی را بپوشاند. (از اقرب الموارد). || تک مشک روغن و تک دریا وجز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || حیرت و شبهه . هو فی غمة؛ ای
غیمةلغتنامه دهخداغیمة. [ غ َ م َ ] (ع اِ) یکی غیم بمعنی ابر. (از اقرب الموارد). رجوع به غَیم شود. || مه غلیظ. مه ستبر. (دزی ج 2 ص 235). || اسفنج . ابر. غیم البحر. (تذکره ٔ ضریر انطاکی جزء اول ص 252<
غيمةدیکشنری عربی به فارسیابر , توده ابرومه , توده انبوه , تيره وگرفته , ابري شدن , سايه افکن شدن , حق العمل , اعلا ء , ارزش , قدر
غمةلغتنامه دهخداغمة. [ غ َم ْ م َ ] (ع ص ) لیلة غمة؛ شب سخت گرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شب گرم یا غم انگیز. (از اقرب الموارد).
غمةلغتنامه دهخداغمة. [ غ ُم ْ م َ ] (ع اِ) اندوه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). غم . کربة. حزن . || هر آنچه چیزی را بپوشاند. (از اقرب الموارد). || تک مشک روغن و تک دریا وجز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || حیرت و شبهه . هو فی غمة؛ ای
انتخاطلغتنامه دهخداانتخاط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بینی افشاندن و آب بینی و یا آب دهان انداختن . (ناظم الاطباء). بینی افشاندن و آب بینی انداختن و کذا انتخطه من غمه ؛ ای رمی به . (منتهی الارب ). مخاط را از بینی انداختن . (ازاقرب الموارد). || مانستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شبیه بودن . (از اقر
کَرْبِفرهنگ واژگان قرآناندوه فراوان و شديد (و کربة و غمة به يک معنا است ، ريشه اين لغت از کرب الأرض - به سکون راء - گرفته شده که به معناي زير و رو کردن زمين است ، و چون اندوه نيز دل انسان را زير و رو و مشوش ميکند از اين جهت اندوه را نيز کرب گفتهاند از طرفي کرَب نيز به معني گره ضخيم و محکمي است که در ريسمان دلو ميزنند و مي
کلنلغتنامه دهخداکلن . [ ک ُ ل َ ] (اِ) گلوله و گرهی باشد که از گردن و اعضای مردم بر می آید. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). گلوله ای باشد که در گلو و گردن کسی باشد. آن را غر و باغره نیز گویند. (آنندراج ) : سخن نتیجه ٔ روح است وگر سخن نبودبه عقل و نفس بجز غمه و ک