غژمفرهنگ فارسی عمیددانۀ انگوری که از خوشه جدا شده باشد: ◻︎ آن خوشه بین چنانکه یکی خیک پرنبید / سربسته و نبرده بدو دست هیچکس ـ بر گونهٴ سیاهی چشم است غژم او / هم بر مثال مردمک چشم از او تکس (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۷).
غژملغتنامه دهخداغژم . [ غ ُ ] (اِ مرکب ) به معنی غژب است که دانه ٔ انگور از خوشه جداشده ٔ شیره دار تازه باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). به معنی غژب . (جهانگیری ). دانه ٔانگور که پخته و تازه باشد. (غیاث اللغات ). صره ٔ انگور بود که شیره و تکس در وی باشد. (فرهنگ اسدی ). دانه ٔ انگور که از خوشه
یغملغتنامه دهخدایغم . [ ی َ غ َ ] (اِ) یغام . غول بیابانی . (ناظم الاطباء). رجوع به یغام و غول بیابانی شود.
غملغتنامه دهخداغم . [ غ َم م ](ع مص ) اندوهگین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). غمگین گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). غمگین کردن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || (اِ) اندوه . ج ، غُموم . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). کرب و اندوه است زیرا آن شادی و حلم را
غژمهلغتنامه دهخداغژمه . [ غ ُ م َ / م ِ ] (اِ) یا غجمه . در تداول خراسانیان دانه ٔ انگور: دستش مزن غژمه مره ؛ یعنی غژمه میشود، دانه دانه میشود. رجوع به غجمه شود.
غزملغتنامه دهخداغزم . [ غ ُ ] (اِ) هیبت و خشم و قهر و کینه . (برهان قاطع) (آنندراج ). غژم . (برهان قاطع). رجوع به غزم شود.
قطافةلغتنامه دهخداقطافة. [ ق ُ ف َ ] (ع اِ) آنچه از انگور در هنگام چیدن افتد. (اقرب الموارد). غژم افتاده از خوشه به درودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تگژلغتنامه دهخداتگژ. [ ت َ گ َ ] (اِ) دانه ٔ انگور که میان غژم باشد آنرا تکس و تکش نیز گویند. (آنندراج ). استخوان انگور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تکس و تکژ شود.
غرملغتنامه دهخداغرم . [ غ َ ] (اِ) قهر و غضب و خشم . به فتح اول و ثانی هم به این معنی گفته اند. (برهان قاطع). خشم و کینه . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). مصحف غژم . (حواشی برهان قاطع چ معین ).
غژمهلغتنامه دهخداغژمه . [ غ ُ م َ / م ِ ] (اِ) یا غجمه . در تداول خراسانیان دانه ٔ انگور: دستش مزن غژمه مره ؛ یعنی غژمه میشود، دانه دانه میشود. رجوع به غجمه شود.