غیظلغتنامه دهخداغیظ. [ غ َ ] (اِخ ) ابن مرةبن عوف بن سعدبن ذبیان بن بغیض بن ریث بن غطفان . نام بطنی است از قیس غیلان . زهیربن ابی سلمی گوید : سعی ساعیاً غیظبن مرة بعدماتبرک مابین العشیرة بالدم . (از تاج العروس ).|| بنی غیظ، قبیله
غیظلغتنامه دهخداغیظ. [ غ َ ] (ع مص ) به خشم آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) خشم . (مجمل اللغة) (مقدمة الادب زمخشری ). خشم یا سخت ترین خشم یا تیزی یا تیزی خشم و اول آن یا خشم پنها
غیظدیکشنری فارسی به انگلیسیinvidiousness, ire, mad, outrage, peeve, pout, resentment, ruffle, sullenness, tantrum, temper, tiff
غیظ آوردنلغتنامه دهخداغیظ آوردن . [ غ َ / غ ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) خشمناک شدن . سخت خشم گرفتن . رجوع به غیظ شود : اگر اصرار آرم ترسم از آن که غیظآری و نتوانم جهیدن .ناصرخسرو.
غیظ و غضبلغتنامه دهخداغیظ و غضب . [ غ َ / غ ِ ظُ غ َ ض َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )خشم و تندی . خشم سخت . رجوع به غیظ و نیز غضب شود.
غیظ آوردنلغتنامه دهخداغیظ آوردن . [ غ َ / غ ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) خشمناک شدن . سخت خشم گرفتن . رجوع به غیظ شود : اگر اصرار آرم ترسم از آن که غیظآری و نتوانم جهیدن .ناصرخسرو.
غیظ و غضبلغتنامه دهخداغیظ و غضب . [ غ َ / غ ِ ظُ غ َ ض َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )خشم و تندی . خشم سخت . رجوع به غیظ و نیز غضب شود.
متغیظلغتنامه دهخدامتغیظ. [ م ُ ت َ غ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) به خشم شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خشمناک . (ناظم الاطباء). || نیمروز سخت گرم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغیظ شود.
مغیظلغتنامه دهخدامغیظ. [ م َ ] (ع ص ) به خشم آورده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خشمگین . (ناظم الاطباء).
تغیظلغتنامه دهخداتغیظ. [ ت َ غ َی ْ ی ُ ] (ع مص ) خشم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بخشم شدن . (صراح اللغة) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخت گرم گردیدن نیمروز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) قوله تعالی ذکره