غیهلغتنامه دهخداغیه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) فریاد و صداو آواز بسیار بلند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ). غیو. غو. (برهان قاطع). فریاد برای کمک و یاری و استعانت . (ناظم الاطباء). خروش . رجوع به غو و غیو شود.
غیه کشیدنلغتنامه دهخداغیه کشیدن . [ ی َ /ی ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، صوتی خاص از گلو بیرون کردن ، مانند آواز اکراد و الوار در اول حمله به دشمن ، و مانند آواز زنان در عروسی . آواز درآوردن زنان برای استمداد. رجوع ب
عولغتنامه دهخداعو. [ ع َ / عُو ] (اِ صوت ) آواز و بانگ و صدا و فریاد باشد، مطلقاً. (برهان قاطع) (آنندراج ). بانگ تیز. فریاد سخت . (صحاح الفرس ) : فتاده عو طبل طغرل برابرگریزان ز بانگ سواران هزبر . اسدی .
ناگاهانلغتنامه دهخداناگاهان . (ق مرکب ) ناگهان . غفلةً. بغتةً. بدیهةً. به ناگاه . دفعةً. یکباره : بگشادش در با کبر شهنشاهان گفت بسم اﷲ و اندرشد ناگاهان . منوچهری .به سحرگاهان ناگاهان آواز کلنگ راست چون غیو کند صفدر بر کردوسی .