ترجمه مقاله

فاش

fāš

۱. آشکارا.
۲. (صفت) آشکار: ◻︎ گناه کردن پنهان بِه از عبادت فاش / اگر خدای‌پرستی هوا‌پرست مباش (سعدی۲: ۴۶۳).
⟨ فاش شدن: (مصدر لازم)
۱. آشکار شدن.
۲. شایع شدن
⟨ فاش گردیدن: (مصدر لازم) = ⟨ فاش شدن: ◻︎ چرا گوید آن چیز در خفیه مرد / که گر فاش گردد شود روی‌زرد (سعدی۱: ۱۵۴).
⟨ فاش کردن: (مصدر متعدی) آشکار کردن: ◻︎ مکن عیب خلق ای خردمند فاش / به عیب خود از خلق مشغول باش (سعدی۱: ۱۵۶).
⟨ فاش ساختن: (مصدر متعدی) = ⟨ فاش کردن

آشکار، آشکارا، ابراز، افشا، برملا، جلوهگر، ذایع، رسوا، ظاهر، عالمگیر، علنی، عیان، لو، مشخص، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا ≠ مخفی، ناآشکار، نهان

ترجمه مقاله