فاطمه ارهلغتنامه دهخدافاطمه اره . [ طِ م َ / م ِ اَرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) زنی سخت بی شرم . (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه است برای زنانی که حرمت خود و دیگران را نگه ندارند و سخنانشان نیش دار باشد. اصلاً «فاطمه ارّه » نام یکی از قهرم
فاطمه ارهفرهنگ فارسی عمیدزن بسیاربیشرم. Δ دراصل، از شخصیتهای هزارویکشب و زن پینهدوز بغدادی در این کتاب بوده است.
فاطمیةلغتنامه دهخدافاطمیة. [ طِ ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که در 15 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور واقع است . جلگه ای معتدل و دارای 44 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلا
فاطمةلغتنامه دهخدافاطمة. [ طِ م َ ] (اِخ ) دختر محمدبن عبداﷲ، پیامبر گرامی اسلام . در بیستم جمادی الثانیه به سال پنجم بعثت در مکه به دنیا آمد. مادرش خدیجه بود. او را به القاب سیدة نساء العالمین ، طاهرة، صدیقة، زاکیة، راضیة، مرضیة، بتول ، زهرا و مادرش را به لقب بنت خویلا خوانده اند. او زوجه ٔ ع
فاطمةلغتنامه دهخدافاطمة. [ طِ م َ ] (اِخ )دختر عمربن خطاب از ام کلثوم بنت علی بن ابی طالب . و بعضی نام او را رقیه گفته اند. (یادداشت بخط مؤلف ).
فاطمةلغتنامه دهخدافاطمة. [ طِ م َ ] (ع ص ) مؤنث فاطم . شتربچه ٔ ماده ٔ از شیر بازشده . (منتهی الارب ). رجوع به فاطم شود. || زنی که بچه ٔ دوساله را از شیر گرفته باشد. (غیاث ).
فاطمةلغتنامه دهخدافاطمة. [ طِ م َ ](اِخ ) دختر جنیدبن عمروبن عبدشمس و همسر عباس بن عبدالمطلب ، عموی پیغمبر. رجوع به الاصابه ج 8 ص 161 شود.
فاطمهفرهنگ فارسی معین(طِ مِ یا مَ) [ ع . فاطمة ] (اِفا. ص .) مؤنث فاطم . 1 - زنی که بچة دوساله را از شیر گرفته . 2 - از اعلام زنان است . 3 - نام دختر پیغمبر (ص ) و همسر علی (ع ) ملقب به زهراء.
فاطمهفرهنگ نامها(تلفظ: fāteme) (عربی) (مؤنث فاطم) ، به معنی زنی که بچهی دوساله را از شیر گرفته ؛ (در اعلام) دختر پیغمبر اکرم (ص) ملقب به زهرا (س).
ستی فاطمهلغتنامه دهخداستی فاطمه . [ س ِت ْ تی طِ م َ ] (اِخ ) بنت امام موسی بن جعفر. رجوع به ستی و فاطمه و معصومه شود.
ده نو بی بی فاطمهلغتنامه دهخداده نو بی بی فاطمه . [ دِه ْ ن َ طِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ،. واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری سبزواران دارای 178 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی
ابوفاطمهلغتنامه دهخداابوفاطمه . [ اَ طِ م َ ] (اِخ ) سلیمان بن عبداﷲ. محدث است . او از معاذه بنت عبداﷲ العدویه و نوح بن قیس از او روایت کند.
ابوفاطمهلغتنامه دهخداابوفاطمه . [ اَ طِ م َ ] (اِخ ) لیثی یا ازدی یا دوسی . صحابی است و او ساکن شام و مصر بود.