لغتنامه دهخدا
غریم . [ غ َ ] (ع ص ) وام دار. و فی المثل : خذ من غریم السوء ما سنح . (منتهی الارب ) (آنندراج )(دهار). قرض دار. مدیون . مقروض . بدهکار. فام دار. ج ، غُرَماء. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) : بر تنت وام است جانت گرچه دیربازباید داد وام ای بدغریم