فانیدلغتنامه دهخدافانید. (معرب ، اِ) معرب پانید است و نوعی از حلوا، و بمعنی قند و شکر نیز گفته اند. آب نیشکر اگر پس از طبخ و انعقاد بی تصفیه باشد آن را قند سیاه گویند و اطبا شکر سرخ خوانند، و شکر بر سه نوع است یکی سیاه رنگ ، دیگر سرخرنگ ، و دیگر سفید. چون شکر سفید را بجوشانند و صافی نموده منعق
فانیدفرهنگ فارسی عمید۱. قند سفید.۲. شکر: ◻︎ ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد / طلب ده درمسنگ فانید کرد (سعدی۱: ۹۲).۳. شیرۀ نیشکر.۴. شکر سرخ.
فانیذلغتنامه دهخدافانیذ. (معرب ، اِ) معرب پانید که قند سپید باشد. (منتهی الارب ) (برهان ). رجوع به فانید شود.
فانیدنلغتنامه دهخدافانیدن . [ دَ ] (مص ) تصفیه ٔ شکر نمودن و پالودن آن را. (آنندراج ). رجوع به پانیدن شود.
ماه سگانلغتنامه دهخداماه سگان . [ س َ ] (اِخ ) نام سجستان است و از این رو فانید منسوب به سجستان را فانید ماسگانی (مخفف ماه سگانی ) نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معجم البلدان ذیل ماه دینار شود.
فانیذلغتنامه دهخدافانیذ. (معرب ، اِ) معرب پانید که قند سپید باشد. (منتهی الارب ) (برهان ). رجوع به فانید شود.
گوارش بلادریلغتنامه دهخداگوارش بلادری . [ گ ُ رِ ش ِ ب َ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جهت ریاح بواسیری و تقویت باه و هضم طعام به غایت نافع است و موافق مبرودین است . زنجبیل ده استار، دارفلفل سه استار، شیطرح دو استار، شقاقل پنج استار، فانید چهارصدوپنجاه مثقال ، مغز گردکان سفیدکرده ، کنجد از هر یک ده مث
پانیدلغتنامه دهخداپانید. (اِ) فنید. فانید. فانیذ. پانیذ. بنید. شکرقلم . شکربرگ . قند مکرّر. قند سفید. (برهان ). نوعی از حلوا مانند شکر لیکن از آن غلیظتر. کعب الغزال . و بعضی آنراشکر گفته اند. (رشیدی ) : مغون ، ولاشگرد، کومین ، بهروکان ، منوکان ، شهرک هائیند [ از کرمان ]
فانیدنلغتنامه دهخدافانیدن . [ دَ ] (مص ) تصفیه ٔ شکر نمودن و پالودن آن را. (آنندراج ). رجوع به پانیدن شود.