فتاریدنلغتنامه دهخدافتاریدن . [ ف ِ دَ ] (مص ) کندن . || شکافتن و دریدن و پریشان ساختن . || از هم جدا کردن . || ریختن . (برهان ). رجوع به فتالیدن شود.
گفتاریدنلغتنامه دهخداگفتاریدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) حرف زدن . (آنندراج ). گفتن و حرف زدن . (ناظم الاطباء).
فتلیدنلغتنامه دهخدافتلیدن . [ ف َ ت َ دَ ] (مص ) فتریدن و فتاریدن و فتالیدن ، که ریختن و شکافتن و کندن و غیره باشد. (برهان ). رجوع به فتاریدن و فتالیدن شود.
فتریدنلغتنامه دهخدافتریدن . [ ف َ ت َ دَ ] (مص ) دریدن و شکافتن . (برهان ) (آنندراج ). || کندن .(برهان ). رجوع به فتردن و فتاریدن و فتالیدن شود.
گفتاریدنلغتنامه دهخداگفتاریدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) حرف زدن . (آنندراج ). گفتن و حرف زدن . (ناظم الاطباء).