فترتفرهنگ فارسی عمید۱. سستی؛ کندی؛ بازماندگی؛ ضعف.۲. (اسم) [قدیمی] زمانی که حکومت یا دولتی از میان رفته و هنوز دولت دیگری به جای آن برقرار نشده.۳. (اسم) مدت و فاصلۀ میان دو واقعه، بهویژه مدت تعطیل مجلس شورا.
فترتفرهنگ فارسی معین(فَ رَ) [ ع . فترة ] 1 - (اِمص .) سستی ، ضعف . 2 - زمان بین دو نوبت تب . 3 - مدت زمان بین ظهور دو پیامبر یا بر تخت نشستن دو پادشاه .
فطرتلغتنامه دهخدافطرت . [ ف ِ رَ] (ع اِمص ) آفرینش . (از منتهی الارب ) : در فطرت کاینات به وزیر و مشیر و معاونت و مظاهرت محتاج نگشت . (کلیله و دمنه ). رجوع به فطرة شود. || ابداع و اختراع . || (اِ) صفتی که هر موجود در آغاز خلقتش داراست . (فرهنگ فارسی معین ). خمیره . سرش
اهل فترتلغتنامه دهخدااهل فترت . [ اَ ل ِ ف َ رَ ] (اِخ ) فرقه ای از شیعه ٔ امامیه که پس از رحلت امام یازدهم بفترت یعنی خالی ماندن زمان از وجود امام عقیده داشتند. (خاندان نوبختی ص 250).
دورههای فترتIntermediate periodsواژههای مصوب فرهنگستانسه دوره در تاریخ مصر در فاصلۀ بین پادشاهی کهن تا پادشاهی میانه و پادشاهی نو و دورۀ متأخر که در طی آنها یکپارچگی کشور از میان رفته بود و کشور بین حکومتهای منطقهای رقیب تقسیم شده بود
فتراتلغتنامه دهخدافترات . [ ف َ ت َ ] (ع اِ) ج ِ فَتْرت . (اقرب الموارد) : دل قوی دار که چنین فترات در جهان بسیار بوده است . (تاریخ بیهقی ). رجوع به فترت شود.
اهل فترتلغتنامه دهخدااهل فترت . [ اَ ل ِ ف َ رَ ] (اِخ ) فرقه ای از شیعه ٔ امامیه که پس از رحلت امام یازدهم بفترت یعنی خالی ماندن زمان از وجود امام عقیده داشتند. (خاندان نوبختی ص 250).
دورههای فترتIntermediate periodsواژههای مصوب فرهنگستانسه دوره در تاریخ مصر در فاصلۀ بین پادشاهی کهن تا پادشاهی میانه و پادشاهی نو و دورۀ متأخر که در طی آنها یکپارچگی کشور از میان رفته بود و کشور بین حکومتهای منطقهای رقیب تقسیم شده بود