فخامتفرهنگ فارسی معین(فَ مَ) [ ع . فخامة ] 1 - (مص ل .) ستبر گردیدن . 2 - بزرگوار گشتن ، گرامی شدن . 3 - (اِمص .) بزرگواری .
سرطملغتنامه دهخداسرطم . [ س َ طَ ] (ع ص ) درازبالا. || بلندآواز. || واضح گفتار. || فراخ حلق . || زود فروبرنده با جسامت جثه و فخامت خلقت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
لبیدلغتنامه دهخدالبید. [ ل َ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن عامربن مالک بن جعفربن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعة. یکی از شعراء مخضرمین ، از قبیله ٔ قیس و از اشراف شاعران . او صاحب چهارمین معلقه از معلقات سبع است که بدین بیت آغاز میشود:عفت الدیار محلها و مقامهابمنی تأبد غولها و فرجامها.حمداﷲ
داعیلغتنامه دهخداداعی . (اِخ ) (شاه ...) (یا داعی شیرازی ) فخرالعارفین سیدنظام الدین محمودبن حسن الحسنی ، ملقب به داعی الی اﷲ، شاه داعی ، داعی . از سادات حسنی شیراز و از نوادگان داعی صغیر است . داعی صغیر چهارمین امیر سلسله ٔ علویان طبرستان است مقتول 316 هَ .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن احمدبن ناقد، مکنی به ابوالازهر و ملقب به نصیرالدین . وزیر مستنصر خلیفه ٔ عباسی . هندوشاه در تجارب السلف ص 349 ببعد آرد: لقب و کنیه و نام و نسب او شمس الدین ابوالازهر احمدبن محمدبن علی بن احمدبن الناقد