فخرزلغتنامه دهخدافخرز. [ ف َ رِ ] (ص ) فربه و قوی هیکل . (برهان ) : شد فخرز و شد فخرز از داد تو هر عاجزلاغر نشود هرگز آن را که تو پروردی . مولوی .(از فرهنگ نظام از حاشیه ٔبرهان چ معین ). || مرطوبی . (برهان ).
فخراجلغتنامه دهخدافخراج . [ ] (اِخ ) نام یاقوتی بوده است از جوهرهای خاصه ٔ محمدشاه بابری که به تصرف نادرشاه افشار آمده و سپس به دست شجاع الملک افغان افتاده و راجه رنجیت سنگر آن را از وی گرفته است . (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).