فخمیدنلغتنامه دهخدافخمیدن . [ ف َ دَ ] (مص ) دانه از پنبه جدا کردن است . (انجمن آرا). فلخودن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). زدن . حلج . (یادداشت بخط مؤلف ) : گر بخواهی که بفخمند تو را پنبه همی من بیایم که یکی فلخمه دارم کاری . حکاک .<
فخمیدنفرهنگ فارسی عمیدجدا کردن پنبه از پنبهدانه؛ پنبه زدن: ◻︎ جوان بودم و پنبه فخمیدمی / چو فخمیدمی دانه برچیدمی (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۲۰).