فرارسیدنلغتنامه دهخدافرارسیدن . [ ف َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک شدن و رسیدن وقت چیزی یا کاری : اگر او را قضای مرگ فرارسد تخت ملک ما را باشد. (تاریخ بیهقی ).از پیل کم نه ای که چو مرگش فرارسددر حال استخوانْش بیرزدبدان بها. <p
کشت خفتهdormant seedingواژههای مصوب فرهنگستانکاشت بذر در پایان پاییز همزمان با فرارسیدن سرما و کاهش دما که سبز شدن گیاه را تا فرارسیدن بهار به تعویق میاندازد