فراموش خانهفرهنگ فارسی عمید۱. (سیاسی) = فراماسونری۲. [مجاز] زندانهای مخوف دورۀ استبداد که بیشتر زندانیان تا پایان عمر در آنجا بهسر میبردند.
فراموشلغتنامه دهخدافراموش . [ ف َ ](اِ) از خاطر بردن . ببردن از یاد. (یادداشت به خط مؤلف ). فرامشت . فرامش . فراموشیدن . (ویس و رامین ). پهلوی فْرَمُش ، پازند فَرْمُش ، هندی باستان پْرَمَرْش ،بلوچی شَموشَگ ، سنسکریت پْرَمْرْشْت َ. نیبرگ پس از ذکر وجوه اشتقاق هرن و هوبشمان گوید: فرامش پهلوی بای
فراموشفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه از خاطر شخص محو شده؛ ازیادرفته.۲. [قدیمی] دچار فراموشی.⟨ فراموش شدن: (مصدر لازم) از یاد رفتن.⟨ فراموش کردن: (مصدر متعدی) از یاد بردن.
masonدیکشنری انگلیسی به فارسیماسون، بناء، فراماسون، بنای سنگ کار، خانه ساز، عضو فراموش خانه، باسنگ ساختن، بناء کردن
masonsدیکشنری انگلیسی به فارسیماسون ها، بناء، فراماسون، بنای سنگ کار، خانه ساز، عضو فراموش خانه، باسنگ ساختن، بناء کردن
فراماسونریفرهنگ فارسی عمیدسازمان سرّی بینالمللی که طرفدار انسانیت، تهذیب اخلاق، رشد فکری مردم، و برطرف ساختن اختلافات مذهبی هستند. اعضای آن در بعضی کشورها به جاسوسی و توطئه شهرت دارند؛ فراموشخانه.
ناظم الدولهلغتنامه دهخداناظم الدوله . [ ظِ مُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) لقب میرزا ملکم خان بن میرزا یعقوب ارمنی اصفهانی است . وی به سال 1249 هَ . ق . در اصفهان تولد یافت و پس از تحصیلات مقدماتی در اصفهان ، به اروپا رفت و در پاریس به آموختن ریاضی و حقوق پرداخت و چون به ایران
فراموشلغتنامه دهخدافراموش . [ ف َ ](اِ) از خاطر بردن . ببردن از یاد. (یادداشت به خط مؤلف ). فرامشت . فرامش . فراموشیدن . (ویس و رامین ). پهلوی فْرَمُش ، پازند فَرْمُش ، هندی باستان پْرَمَرْش ،بلوچی شَموشَگ ، سنسکریت پْرَمْرْشْت َ. نیبرگ پس از ذکر وجوه اشتقاق هرن و هوبشمان گوید: فرامش پهلوی بای
فراموشفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه از خاطر شخص محو شده؛ ازیادرفته.۲. [قدیمی] دچار فراموشی.⟨ فراموش شدن: (مصدر لازم) از یاد رفتن.⟨ فراموش کردن: (مصدر متعدی) از یاد بردن.
فراموشلغتنامه دهخدافراموش . [ ف َ ](اِ) از خاطر بردن . ببردن از یاد. (یادداشت به خط مؤلف ). فرامشت . فرامش . فراموشیدن . (ویس و رامین ). پهلوی فْرَمُش ، پازند فَرْمُش ، هندی باستان پْرَمَرْش ،بلوچی شَموشَگ ، سنسکریت پْرَمْرْشْت َ. نیبرگ پس از ذکر وجوه اشتقاق هرن و هوبشمان گوید: فرامش پهلوی بای
فراموشفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه از خاطر شخص محو شده؛ ازیادرفته.۲. [قدیمی] دچار فراموشی.⟨ فراموش شدن: (مصدر لازم) از یاد رفتن.⟨ فراموش کردن: (مصدر متعدی) از یاد بردن.