فردرهلغتنامه دهخدافردره . [ف َ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) به معنی فردر است که چوب گنده ٔ پس در کوچه باشد و به این معنی با زای نقطه دارهم آمده است . (برهان ). رجوع به فردر و فردرد شود.
فردگراییindividualismواژههای مصوب فرهنگستانرویکردی مبتنی بر اولویت منافع فرد نسبت به جامعه و نیز اولویت در برآورده ساختن نیازهای فردی در قیاس با نیازهای اجتماعی
فزورهلغتنامه دهخدافزوره . [ ف َزْ وَ رَ / رِ ](اِ) چوبی که در پس در خانه اندازند. (ناظم الاطباء). گویا مصحف فردره است . رجوع به فردره و فردر شود.
فژدرهلغتنامه دهخدافژدره . [ ف َ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) چوبی باشد که در پس در خانه اندازند تا در گشوده نگردد. (برهان ). مصحف «فردره » است . رجوع به فردره شود.
فردرلغتنامه دهخدافردر. [ ف َ دَ ] (اِ مرکب ) چوب بزرگ گنده ای باشد که در پس در کوچه نهند تا در گشوده نگردد. (برهان ). فرادر. فردره . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرادر. فروند. فداوند. فردروند.فردرد. فردره . فدوند. رجوع به فدوند و فدرنگ شود.
فرادرلغتنامه دهخدافرادر. [ ف َ دَ ] (اِ مرکب ) چوبی که در پس در کوچه اندازند. (برهان ). از: فرا + در. فردر. فردره . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
پراوندلغتنامه دهخداپراوند. [ پ َ وَ ] (اِ) چوبی ضخیم که بر پشت در نهند تا گشوده نشود. چوب گنده ای باشد که در پس در اندازندتا در گشوده نگردد. (برهان ). دریواس . فدرنگ . شجار.فَردر. فردره . و ظاهراً این صورت مصحف پژاوند باشد.