فردوسلغتنامه دهخدافردوس . [ ف ِ دَ ] (معرب ، اِ) بهترین جای در بهشت . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بهشت . ج ، فَرادیس . (منتهی الارب ). بهشت را گویند. (برهان ). دکتر معین در تعلیقات بر این کلمه نویسد: معرب از ایرانی . در اوستا دو بار به کلمه ٔ پایری دئزه برمیخوریم و آن مرکب است از دو جز
فردوسلغتنامه دهخدافردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ )نام یکی از شهرستانهای استان نهم که محدود است از طرف شمال به شهرستان گناباد و کویر نمک ، از طرف خاور به دهستان نیمبلوک و دهستان پسکوه از بخش قاین ، از جنوب به بخش خوسف و دشت لوط، از باختر به کویر نمک .آب و هو
فردوسلغتنامه دهخدافردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) آبی است بنی تمیم را بر جانب راست راه حاج از کوفه . (از معجم البلدان ).آبی است مر بنی تمیم را نزدیک کوفه . (منتهی الارب ).
فردوسلغتنامه دهخدافردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) باغی است در پایین یمامه . (معجم البلدان ). مرغزاری است قریب به یمامه مر بنی یربوع را. (منتهی الارب ).
فردوسلغتنامه دهخدافردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم ، واقع در پنج هزارگزی جنوب راین ، کنار راه فرعی راین به ساردوئیه . دارای 15 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="
حاجی محمدلغتنامه دهخداحاجی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) (امیر...) غناشیرین از امرا و بزرگان زمان میرزا سلطان محمدبن بایسنقر است . صاحب حبیب السیر گوید: «و امیر حاجی محمد غناشیرین که در زمان خاقان فردوس مکان داروغه ٔ کرمان بود و در آن اوان از سایر امراء میرزا محمدبمزید اقتدار و اعتبار ممتاز و مس
فردوسلغتنامه دهخدافردوس . [ ف ِ دَ ] (معرب ، اِ) بهترین جای در بهشت . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بهشت . ج ، فَرادیس . (منتهی الارب ). بهشت را گویند. (برهان ). دکتر معین در تعلیقات بر این کلمه نویسد: معرب از ایرانی . در اوستا دو بار به کلمه ٔ پایری دئزه برمیخوریم و آن مرکب است از دو جز
فردوسلغتنامه دهخدافردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ )نام یکی از شهرستانهای استان نهم که محدود است از طرف شمال به شهرستان گناباد و کویر نمک ، از طرف خاور به دهستان نیمبلوک و دهستان پسکوه از بخش قاین ، از جنوب به بخش خوسف و دشت لوط، از باختر به کویر نمک .آب و هو
فردوسلغتنامه دهخدافردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) آبی است بنی تمیم را بر جانب راست راه حاج از کوفه . (از معجم البلدان ).آبی است مر بنی تمیم را نزدیک کوفه . (منتهی الارب ).
فردوسلغتنامه دهخدافردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) باغی است در پایین یمامه . (معجم البلدان ). مرغزاری است قریب به یمامه مر بنی یربوع را. (منتهی الارب ).
فردوسلغتنامه دهخدافردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم ، واقع در پنج هزارگزی جنوب راین ، کنار راه فرعی راین به ساردوئیه . دارای 15 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="
فردوسلغتنامه دهخدافردوس . [ ف ِ دَ ] (معرب ، اِ) بهترین جای در بهشت . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بهشت . ج ، فَرادیس . (منتهی الارب ). بهشت را گویند. (برهان ). دکتر معین در تعلیقات بر این کلمه نویسد: معرب از ایرانی . در اوستا دو بار به کلمه ٔ پایری دئزه برمیخوریم و آن مرکب است از دو جز
فردوسلغتنامه دهخدافردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ )نام یکی از شهرستانهای استان نهم که محدود است از طرف شمال به شهرستان گناباد و کویر نمک ، از طرف خاور به دهستان نیمبلوک و دهستان پسکوه از بخش قاین ، از جنوب به بخش خوسف و دشت لوط، از باختر به کویر نمک .آب و هو
فافردوسلغتنامه دهخدافافردوس . [ ] (معرب ، اِ) اسم یونانی بردی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). پاپیروس . رجوع به فافیر و پاپیروس شود.
فردوسلغتنامه دهخدافردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) آبی است بنی تمیم را بر جانب راست راه حاج از کوفه . (از معجم البلدان ).آبی است مر بنی تمیم را نزدیک کوفه . (منتهی الارب ).
فردوسلغتنامه دهخدافردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) باغی است در پایین یمامه . (معجم البلدان ). مرغزاری است قریب به یمامه مر بنی یربوع را. (منتهی الارب ).