فرزانگیلغتنامه دهخدافرزانگی . [ف َ ن َ / ن ِ ] (حامص ) حکمت . خِرد. خردمندی . عاقلی . بخردی . (یادداشت به خط مؤلف ). در زبان پهلوی فرزانکیه ، از: فرزانک + ئیه که یاء نسبت است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : گوی پیشرو نام او خانگی
فیرزانیلغتنامه دهخدافیرزانی . [ رُ ] (ص نسبی ) منسوب به فیرزان که نام اجدادی است . (سمعانی ). ظاهراً مخفف فیروزانی است .
فرزنیلغتنامه دهخدافرزنی . [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 24هزارگزی شمال باختری فریمان . ناحیه ای است جلگه ای ، معتدل و دارای 223 تن سکنه . از قنات مشروب میشود و محصول عمده اش غلات
فرزینیلغتنامه دهخدافرزینی . [ ف َ ] (حامص ) فرزین بودن : بیدق چو گذاشت هفت خانه فرزینی یافت جاودانه . خاقانی .رجوع به فرزین شود.
چیستاواژهنامه آزادچیستا ایزدبانوی ایرانی است که در اوستا به معنای علم، دانش، فرزانگی و معرفت آمده است. از ریشه چیت به معنی اندیشیدن. 1- (اوستایی) دانش، آگاهی، فرزانگی؛ 2- (اَعلام) (در اوستا) نام فرشته ی دانش و فرزانگی که با صفت هایی چون راست ترین توصیف شده است.
نافرزانگیلغتنامه دهخدانافرزانگی . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) نابخردی . بی عقلی . نادانی . مقابل فرزانگی . حالت و صفت نافرزانه . || بیهوشی . ناهوشیاری . مستی : چو ساقی در شراب آمد به نوشانوش در مجلس به نافرزانگی گفتند کاول مرد فر