فرستهلغتنامه دهخدافرسته . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) فرستاده . چیزی که به جهت کسی فرستند. (برهان ). || رسول . (برهان ). سفیر. قاصد. ایلچی . (یادداشت به خط مؤلف ) : زآن است قوی شیر به گردن که به هر کاراز خود به تن خویش رسول است و
فرستهفرهنگ فارسی عمید= فرستاده: ◻︎ به دل پر ز کین شد به رخ پر ز چین / فرسته فرستاد زی شاه چین (فردوسی: ۱/۱۰۸)، ◻︎ فرسته فرستاد با خواسته / غلامان و اسبان آراسته (دقیقی: ۸۳).
فرستهdispatch 3, dépêche (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانکیسه یا مجموعۀ کیسههای برچسبخورده و مهرومومشده و ممهور به مُهر یا بدون مُهر که بین واحدهای پُستی مبادله میشود
فرشتهلغتنامه دهخدافرشته . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) فریشته . در زبان سنسکریت پرشیته و مرکب از پر و اش به معنی سفیر، در فارسی باستان فرائیشته ، در اوستا فرائشته ، ارمنی عاریتی و دخیل هرشتک از فرشتک ، در فارسی جدید، لهجه ٔ شمال ایران فیریشته و لهجه ٔ جنوب غربی ف
چفرستهلغتنامه دهخداچفرسته . [ چ َ رَ ت َ / ت ِ ] (اِ) کلبتین و انبر مانندی که جراحان بدان رگها را گیرند. (ناظم الاطباء).
چفرستهلغتنامه دهخداچفرسته . [ چ َ رُ ت َ / ت ِ ] (اِ) ماشوره ٔ جولاهگان باشد. (برهان ). بمعنی «جغرشته » و صورتی از تلفظ و نوشته ٔ آن است . (از انجمن آرا) (آنندراج ). ریسمان که برتاتره پیچند و جامه ببافند و «ماشوره » گویند. (رشیدی ). ماشوره ٔ جولاهگان . (ناظم ال
فریشتهلغتنامه دهخدافریشته . [ ف ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) فرشته که به عربی ملک خوانند. (برهان ). فرشته . ج ، فریشتگان . (یادداشت بخط مؤلف ) : خجسته بخت براو آفرین کند شب و روزکند فریشته بر آفرین او آمین . فرخی .</
فرشطةلغتنامه دهخدافرشطة. [ ف َ ش َ طَ ] (ع مص ) پای از پای گشاده ودور نهاده نشستن . || به زمین چسبانیدن سرین و تکیه ساختن هر دو ساق را. || به یک جانب گذاشتن هر دو پای را در سواری . || به فروهشتگی و نرمی فروخفتن شتر. || کفانیدن و پاره کردن گوشت را. || دراز کشیدن چیزی را. || گشاده داشتن شتر ماده
تشکیل فرستهestablishment of mails, création des dépêches (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانمجموع مراحل چهارنخ کردن مرسولهها و بستهبندی و بستن کیسهها و مهروموم کردن و آمادهسازی برای ارسال
فرستۀ آسیبدیدهmail involved in an accident, dépêche accidentée (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانفرستهای که درطول مسیر مبدأ تا مقصد دچار دستخوردگی یا آسیبدیدگی میشود و در مورد آن در نقاط گذر و مقصد تشریفات خاصی اعمال میشود
فرستۀ انبوهbulk mail, dépêche de courrier en nombre (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانفرستهای محتوی پستنامهها که فرستندهای واحد آن را بهصورت انبوه و برطبق مقررات آییننامۀ پستنامهها به پست تحویل میدهد
فرستۀ مستقیمdirect dispatch, dépêche directe (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانفرستهای که مستقیماً و بدون نقلوانتقال از ادارۀ مبدأ به ادارۀ مقصد ارسال میشود
گاهنماtimeline/ time line, TLواژههای مصوب فرهنگستاندر برخی از رسانههای اجتماعی، مجموعهای از عکسها و فرستهها و فعالیتهایی که نشانگر کنشهای گذشته و برنامة آیندة کاربر است
رازنامهلغتنامه دهخدارازنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ محرمانه : بگفتش هر آنچ از فرسته شنودهمان رازنامه مر او را نمود.(گرشاسب نامه ).
پاسخ دهلغتنامه دهخداپاسخ ده . [ س ُ دِه ْ ] (نف مرکب ) پاسخگوی . پاسخ دهنده . جواب دهنده : فرسته کسی ساز دانش پذیرنهان بین و پاسخ ده و یاد گیر.اسدی .
دیسپاچینگواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران). (زبانزدِ فنی) فِرِستِش. از شاهنامه:به دل پر ز کین شد به رخ پر ز چین - فرسته فرستاد زی شاه چین.
چفرستهلغتنامه دهخداچفرسته . [ چ َ رَ ت َ / ت ِ ] (اِ) کلبتین و انبر مانندی که جراحان بدان رگها را گیرند. (ناظم الاطباء).
چفرستهلغتنامه دهخداچفرسته . [ چ َ رُ ت َ / ت ِ ] (اِ) ماشوره ٔ جولاهگان باشد. (برهان ). بمعنی «جغرشته » و صورتی از تلفظ و نوشته ٔ آن است . (از انجمن آرا) (آنندراج ). ریسمان که برتاتره پیچند و جامه ببافند و «ماشوره » گویند. (رشیدی ). ماشوره ٔ جولاهگان . (ناظم ال
جفرستهلغتنامه دهخداجفرسته . [ ج َ رَ ت َ / ت ِ ] (اِ) ریسمان خامی باشد که در وقت رشتن پنبه بر دوک پیچیده شود. رجوع به جغرسته و چغرشته شود.
تشکیل فرستهestablishment of mails, création des dépêches (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانمجموع مراحل چهارنخ کردن مرسولهها و بستهبندی و بستن کیسهها و مهروموم کردن و آمادهسازی برای ارسال