عدد فرّیتferrite number, F number, F Noواژههای مصوب فرهنگستانمقدار استانداردشده از حجم فاز فرّیت در فلز جوش آستنیتی
فرت فرتلغتنامه دهخدافرت فرت . [ ف ِ ف ِ ] (ق مرکب ) جَلد و شتاب . (آنندراج ). به شتاب و شتابان و به زودی . (ناظم الاطباء).
فرض کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اندیشۀ خلاق دن، احتمال دادن، انگاردن (انگاشتن)، پنداشتن، تلقیکردن، طور دیگری دانستن، اعتقاد داشتن، باور داشتن، دریافتن، نظر دادن، مسلّم گرفتن حدس زدن، گمان کردن، برآورد کردن نیست انگاشتن، بر یخنوشتن (نگاشتن) چیزی، کأنلمیکن دانستن
فرض مقابلalternative hypothesisواژههای مصوب فرهنگستاندر آزمون فرض، هر فرض پذیرفتنی در مقابل فرض مورد آزمون
فرضاًلغتنامه دهخدافرضاً. [ف َ ضَن ْ ] (ع ق ) به فرض . فرض کنیم که .... اگر فرض کنیم .... اگر چنین بپنداریم که ... رجوع به فرض شود.
فرضلغتنامه دهخدافرض . [ ف َ ] (ع اِ) رخنه ٔ کمان که سوفار و جای چله ٔ آن است . (منتهی الارب ). آن جای از کمان که زه بدان افتد.ج ، فِراض . (اقرب الموارد). || آتش زنه . (منتهی الارب ). || جای زدن از آتش زنه یا رخنه ٔ آتش زنه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دهانه ٔ جوی . ج ، فراض . || فرمود
فرضلغتنامه دهخدافرض . [ ف ِ ] (ع اِ) بار درخت بوی جهودان تا وقتی که سرخ باشد. (منتهی الارب ). ثمر دوم است مادام که سرخ باشد. (فهرست مخزن الادویه ) (اقرب الموارد).
فرضدیکشنری عربی به فارسیمطالبه بزور , تحميل , سخت گيري , اخاذي , تحميل کننده , با ابهت , تکليف , وضع , باج , ماليات , عوارض , شکستگي , شکاف , دندانه , موقع بحراني , سربزنگاه , دندانه دندانه کردن , شکستن
فرضفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه به عنوان واقعیت موجود پذیرفته میشود تا درستی یا نادرستی آن بعداً معلوم شود.۲. فرضیه.۳. (اسم مصدر) تصور.۴. (صفت) واجب.۵. (اسم، صفت) امر لازم و ضروری.۶. آنچه خداوند بر انسان واجب کرده؛فریضه.۷. [قدیمی] نوعی خرما.⟨ فرض کردن: (مصدر متعدی)۱. پن
فرضلغتنامه دهخدافرض . [ ف َ ] (ع اِ) رخنه ٔ کمان که سوفار و جای چله ٔ آن است . (منتهی الارب ). آن جای از کمان که زه بدان افتد.ج ، فِراض . (اقرب الموارد). || آتش زنه . (منتهی الارب ). || جای زدن از آتش زنه یا رخنه ٔ آتش زنه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دهانه ٔ جوی . ج ، فراض . || فرمود
فرضلغتنامه دهخدافرض . [ ف ِ ] (ع اِ) بار درخت بوی جهودان تا وقتی که سرخ باشد. (منتهی الارب ). ثمر دوم است مادام که سرخ باشد. (فهرست مخزن الادویه ) (اقرب الموارد).
لو فرضلغتنامه دهخدالو فرض . [ ل َ ف ُ رِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) بگیریم . فرضاً گرفتیم . سَلمنا. اگر بگیریم . اگر فرض شود. گیرم .