فرضهفرهنگ فارسی معین(فُ ضَ یا ض ) [ ع . فرضة ] (اِ.) 1 - رخنه و سوراخی که از آن آب کشند. 2 - سوراخ پاشنة در. 3 - دهانة جوی . 4 - جای درآمدن به کشتی از لب دریا. 5 - دهان دوات .
فریدةلغتنامه دهخدافریدة. [ ف َ دَ] (ع ص ) تأنیث فرید. ج ، فرائد. (یادداشت بخط مؤلف ). مؤنث فرید. (فرهنگ فارسی معین ) (اقرب الموارد). || (اِ) یکی از فرید. رجوع به فرید شود.
فریضةلغتنامه دهخدافریضة. [ ف َ ض َ ] (ع اِ) فرموده ٔ خدای از زکاة مال و ستور، و از نماز و روزه . ج ، فرائض . (منتهی الارب ) : هیچ بیکار نیست یک ساعت ماتم تو فریضه تر کار است . مسعودسعد. || زن کلانسال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموار
فیردهلغتنامه دهخدافیرده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش فیروزکوه شهرستان دماوند که دارای 390 تن سکنه است . آب آن از چشمه سار مرکوسر و شیخ علیخان و محصول عمده اش غله ، بنشن ولبنیات است . در زمستان گروه کثیری از مردم ده برای کارگری به مازندران میروند. مزارع مر
فیریدهلغتنامه دهخدافیریده .[ دَ / دِ ] (ن مف ) خودرای بود و به خویش مغرور. (اوبهی ). ظاهراً مصحف فیرنده است به صیغه ٔ نعت فاعلی .
فرضةلغتنامه دهخدافرضة. [ ف ُ ض َ ] (اِخ ) جایی است به کنار فرات . (منتهی الارب ). رجوع به فرضة نعم شود.
فرضةلغتنامه دهخدافرضة. [ ف ُ ض َ ] (ع اِ) دهانه ٔ جوی . (منتهی الارب ). رخنه ای که آب از آن سرازیر شود و رخنه ای که از آن آب کشند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سوراخ دیوار و مانند آن . (اقرب الموارد). || دهان دوات . (منتهی الارب ). موضع نقس دوات . || جایی از کمان که وتر بدان وصل شود. (از
فرضةلغتنامه دهخدافرضة. [ ف ُ ض َ ] (اِخ ) دهی است به بحرین مر بنی عامر را. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).