فرهختنلغتنامه دهخدافرهختن . [ ف َ هَِ ت َ ] (مص ) تربیت کردن و ادب آموختن و تأدیب نمودن . (برهان ). ریاضت دادن . (یادداشت بخط مؤلف ) : پی فرهختن این تند توسن بر ابروی غضب چینی برافکن . بوالمثل .|| آویختن . (برهان ). رجوع به فرهیختن
فرهختنفرهنگ فارسی عمید= فرهیختن: ◻︎ پی فرهختن این تند توسن / بر ابروی غضب چینی برافکن (معروفی: شاعران بیدیوان: ۱۴۳).
فرهیختنلغتنامه دهخدافرهیختن . [ ف َ ت َ ] (مص ) ادب آموختن و تأدیب و تربیت کردن . (برهان ). || علم آموختن و تعلیم کردن . (ناظم الاطباء). || آویختن . (برهان ). || شمشیر کشیدن . (ناظم الاطباء). آهیختن . فراهیختن . رجوع به فرهختن شود.
فرهیختنفرهنگ فارسی معین(فَ تَ) (مص م .) = فرهختن : 1 - ادب کردن ، تربیت کردن . 2 - ادب آموختن ، علم آموختن .
فرهیختنفرهنگ فارسی معین(فَ تَ) (مص م .) = فرهختن : 1 - ادب کردن ، تربیت کردن . 2 - ادب آموختن ، علم آموختن .
فرهختگیلغتنامه دهخدافرهختگی . [ ف َ هَِ ت َ ] (حامص ) پروردگی . پرورش یافته بودن : هیچ کس را این فروتنی و فرهختگی و سلامت نفس و سماجت طبع نیست که شتر راست . (مرزبان نامه ). رجوع به فرهختن و فرهخته شود.
فرهیختنلغتنامه دهخدافرهیختن . [ ف َ ت َ ] (مص ) ادب آموختن و تأدیب و تربیت کردن . (برهان ). || علم آموختن و تعلیم کردن . (ناظم الاطباء). || آویختن . (برهان ). || شمشیر کشیدن . (ناظم الاطباء). آهیختن . فراهیختن . رجوع به فرهختن شود.
برهختنلغتنامه دهخدابرهختن . [ ب َ هَِ ت َ ] (مص ) برهیختن . پرهیختن .فرهختن . ادب کردن . (برهان ). تربیت کردن و نیک آموختن . (ناظم الاطباء). رجوع به پرهیختن شود. || برکشیدن . (برهان ). برآهیختن . || برآوردن . (برهان ). || زخم کردن . (ناظم الاطباء).
تأدیب کردنلغتنامه دهخداتأدیب کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرهختن و ادب آموختن و تربیت کردن و طریقه ٔ نیک آموختن . || سیاست و تنبیه کردن . (ناظم الاطباء). || در این بیت بمعنی منزه و پاک ساختن :به آب اندام را تأدیب کردندنیایش خانه را ترتیب کردند.نظامی .