لغتنامه دهخدا
مسامحت . [ م ُ م َ ح َ ] (ع مص ) مسامحة. مسامحه . با هم کار آسان گرفتن ، و گاهی تجرید کرده به معنی آسان کردن کار کسی و آشتی و آسانی کردن و سهل گرفتن و نیز چیزی را سهل پنداشته توجه به آن نکردن ، مشتق از سمح که به معنی جوانمردی و آسان گرفتن است . (غیاث ). گذشت کردن . ندیده گرفت