فروآوردنلغتنامه دهخدافروآوردن . [ ف ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) پایین آوردن . فرودآوردن . رجوع به فرودآوردن شود. || منزل دادن و جای دادن بکسی . (یادداشت بخط مؤلف ) : او را... به سرای هرچه نیکوتر فروآوردند. (تاریخ بیهقی ).
تباهشلغتنامه دهخداتباهش . [ ت َ هَُ ] (ع مص ) فروآوردن : تباهشا بینهما الشی ٔ؛ فرودآورد هر یکی پیش دیگری چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
گردن غنچه کردنلغتنامه دهخداگردن غنچه کردن . [ گ َ دَ غ ُ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گردن انداختن . سر عجز فروآوردن . (آنندراج ).
استیرادلغتنامه دهخدااستیراد. [ اِ ] (ع مص ) آمدن به آب و جز آن . || حاضر آمدن بر آبخورد. (منتهی الارب ). حاضر آمدن به مورد. || حاضر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). فروآوردن . || بسوی آب آوردن .
اهباطلغتنامه دهخدااهباط. [ اِ ] (ع مص ) فرودآوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فروفرستادن و فرودآوردن .(آنندراج ). فروآوردن . (تاج المصادر بیهقی ). || کاسته کردن بهای آخریان . (تاج المصادر بیهقی ).
دورفرولغتنامه دهخدادورفرو. [ ف ُ ] (ص مرکب ) دورفرود. هرچیز بسیار عمیق و ژرف . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). دورتک : تدبیح ؛ دور فروآوردن . (منتهی الارب ).- دور فروبردن ؛ عمیق کردن . (یادداشت مؤلف ).