فروارلغتنامه دهخدافروار. [ ف َرْ ] (اِ) در اوستا ظاهراً فروارنه . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). خانه ٔ تابستانی باشد بر بالا. (فرهنگ اسدی ). خانه ٔ تابستانی را گویند عموماً و بالاخانه ای که اطراف آن در و پنجره ها داشته باشد خصوصاً و به معنی خانه ٔ زمستانی هم بنظر آمده است . (برهان ). فرواره . فر
فروارفرهنگ فارسی عمید۱. بالاخانه.۲. خانۀ تابستانی.۳. بادگیردار: ◻︎ آن کن که بدین وقت همی کردی هر سال / خزپوش و به کاشانه شو از صُفه و فروار (فرخی: ۱۱۳).
فریوارفرهنگ نامها(تلفظ: farivār) (فری = خجسته ، مبارک ، دارای خجستگی و شکوه ، شکوهمند و خجسته + وار (پسوند شباهت)) ، (به مجاز) خجسته و با شکوه ، نیک بخت و سعادتمند .
فروهرلغتنامه دهخدافروهر. [ ف ُ هََ ] (اِ) در پهلوی فروهر ، فارسی باستان ظاهراً فرورتی و در اوستا فره وشی . در اصل مرکب از دو جزء فره یافرا به معنی پیش و «ور» به معنی پوشاندن ، نگهداری کردن و پناه بخشیدن . طبق مندرجات اوستا فروهر نیرویی است که اهورمزدا برای نگهداری آفریدگان نیک ایزدی ازآسمان فر
فرگوهرلغتنامه دهخدافرگوهر. [ ف َ گ َ / گُو هََ ] (اِ مرکب ) به لغت فارسی قدیم به معنی ذات است چنانکه در نامه ٔیکی از فرزانگان فارسی آمده که واجب الوجود آن است که وجوب او از فرگوهر اوست نه از غیر... (آنندراج ).
فروهرفرهنگ فارسی عمیددر آیین زردشتی، ذرهای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هرکس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را میپیماید و به منبع اصلی خود میپیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش میبیند.
فروارهلغتنامه دهخدافرواره . [ ف َ رَ /رِ ] (اِ) فروار که خانه ٔ تابستانی و بالاخانه ٔ چهاردر و بادگیر باشد. (برهان ). پرواره . غرفه . فربال . فرباله . فروال . (یادداشت بخط مؤلف ). || گنجینه . (برهان ). رجوع به فروار، فربال و فرباله شود.
فروارهلغتنامه دهخدافرواره . [ ف َ رَ /رِ ] (اِ) فروار که خانه ٔ تابستانی و بالاخانه ٔ چهاردر و بادگیر باشد. (برهان ). پرواره . غرفه . فربال . فرباله . فروال . (یادداشت بخط مؤلف ). || گنجینه . (برهان ). رجوع به فروار، فربال و فرباله شود.