فرودینلغتنامه دهخدافرودین . [ ف َرْ وَ ] (اِ) مخفف فروردین که نام ماه اول سال باشد. (برهان ) : چنان تا بیامد مه فرودین بیاراست گلبرگ روی زمین . فردوسی .چو بودی سر سال نو فرودین که رخشان بدی در دل از هور دین . <p class="author
فرودینلغتنامه دهخدافرودین . [ ف ُ ] (ص نسبی ) (از: فرود + ین ، پسوند نسبت ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرودی . مقابل برین . تحتانی . اسفل . (یادداشت بخط مؤلف ) : برین آتش است و فرودینْش ْ خاک میان آب دارد ابا باد پاک . بوشکور.از گ
فروچیدنلغتنامه دهخدافروچیدن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) بر زمین چیدن و به ترتیب در جای خود قرار دادن . (یادداشت بخط مؤلف ) : پس عرصه بیفکند و فروچیدش مهره هر زخم که او میزد بس کارگر آمد. سوزنی .رجوع به چیدن شود.
طرح فروچیدنلغتنامه دهخداطرح فروچیدن . [ طَ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) طرح چیزی فروچیدن ؛ بساط آن را درنوردیدن . به کنار گذاشتن آن را : چو عرفی با خیال آن صنم خوش عشرتی دارم برو جای دگر ای غم فروچین طرح صحبت را.عرفی (از آنندراج ).
باد فرودینلغتنامه دهخداباد فرودین . [ دِ ف ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد دبور و به معنی باد جنوب است و باد برین به معنی باد شمال چه قطب شمالی بلند است و جنوبی فرود و باد جنوب و دبور مضرّ است و باد صبا و باد شمال نافع و شعر فخری که بعضی سند خلاف این معنی کرده اند خطاست و به همین معنی انسب است که گ
خط فرودینهلغتنامه دهخداخط فرودینه . [ خ َطْ طِ ف ُ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط هفتم از هفت خط جام جم که آنرا مزور نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع).
باد فرودینلغتنامه دهخداباد فرودین . [ دِ ف ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد دبور و به معنی باد جنوب است و باد برین به معنی باد شمال چه قطب شمالی بلند است و جنوبی فرود و باد جنوب و دبور مضرّ است و باد صبا و باد شمال نافع و شعر فخری که بعضی سند خلاف این معنی کرده اند خطاست و به همین معنی انسب است که گ
باد فرودینلغتنامه دهخداباد فرودین . [ دِ ف ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد دبور و به معنی باد جنوب است و باد برین به معنی باد شمال چه قطب شمالی بلند است و جنوبی فرود و باد جنوب و دبور مضرّ است و باد صبا و باد شمال نافع و شعر فخری که بعضی سند خلاف این معنی کرده اند خطاست و به همین معنی انسب است که گ