فرورفتنلغتنامه دهخدافرورفتن . [ ف ُ رو رَ ت َ ] (مص مرکب ) پایین رفتن . به زیر رفتن . (ناظم الاطباء). مقابل بررفتن : فرورفت و بررفت روز نبردبه ماهی نم خون و بر ماه گرد. فردوسی .فرورفتن آبها از جهان در آن ژرف دریا نبودی نهان .
فروگرفتنلغتنامه دهخدافروگرفتن . [ ف ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پایین آوردن ، چون پالان از خر فروگرفتن . (یادداشت بخط مؤلف ) : اسبانشان را زین فروگرفتند و به گیاه بردند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).بر پشت نهدشان و سوی خانه بردشان وز پشت فروگیرد و برهم نهد انبار.
فروگرفتنفرهنگ فارسی عمید۱. احاطه کردن؛ محاصره کردن؛ گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن؛ در میان گرفتن.۲. اشغال کردن؛ تصرف کردن.
فروگرفتنفرهنگ فارسی معین( ~ . گِ تَ) (مص م .) 1 - تسخیر کردن ، تصرف کردن . 2 - گرفتن ، بازداشت کردن .
خانه فرورفتنلغتنامه دهخداخانه فرورفتن . [ ن َ / ن ِ ف ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) فرورفتن خانه ای که پست شود و از سطحی که در آن قرار داشته باشد پایین تر رود (بر اثر رخوت زمین یا سستی بن و پایه ). || فرو رفتن خانه ای که آب آن را فراگیرد و در خود پیچد :</spa
خانه فرورفتنلغتنامه دهخداخانه فرورفتن . [ ن َ / ن ِ ف ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) فرورفتن خانه ای که پست شود و از سطحی که در آن قرار داشته باشد پایین تر رود (بر اثر رخوت زمین یا سستی بن و پایه ). || فرو رفتن خانه ای که آب آن را فراگیرد و در خود پیچد :</spa
نفس فرورفتنلغتنامه دهخدانفس فرورفتن . [ ن َ ف َ ف ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) نفس بریدن . نفس گسستن . || دم درکشیدن . خاموش شدن . خاموشی گزیدن : نه عجب گر فرورود نفسش عندلیبی غراب هم قفسش . سعدی .|| نفس غرق شدن . رجوع به نفس غرق شدن شود.
خانه فرورفتنلغتنامه دهخداخانه فرورفتن . [ ن َ / ن ِ ف ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) فرورفتن خانه ای که پست شود و از سطحی که در آن قرار داشته باشد پایین تر رود (بر اثر رخوت زمین یا سستی بن و پایه ). || فرو رفتن خانه ای که آب آن را فراگیرد و در خود پیچد :</spa
نفس فرورفتنلغتنامه دهخدانفس فرورفتن . [ ن َ ف َ ف ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) نفس بریدن . نفس گسستن . || دم درکشیدن . خاموش شدن . خاموشی گزیدن : نه عجب گر فرورود نفسش عندلیبی غراب هم قفسش . سعدی .|| نفس غرق شدن . رجوع به نفس غرق شدن شود.