فروکشیدنلغتنامه دهخدافروکشیدن . [ ف ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) به زیر کشیدن . به پایین کشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : فروکشید گل سرخ روی بند از روی برآورید گل مشکبوی سر ز تراش . منوچهری . || آشامیدن ب
فروکشیدنفرهنگ فارسی عمید۱. پایین کشیدن؛ فرود آوردن؛ به زیر آوردن.۲. (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] عنان مرکب کشیدن و در جایی فرود آمدن: ◻︎ سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن / ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد (حافظ: ۲۶۰).
فروکشیدنفرهنگ فارسی معین(فُ. کِ دَ) (مص م .) 1 - پایین کشیدن ، فرود آوردن . 2 - در جایی فرود آمدن و اقامت کردن . 3 - خوردن ، نوشیدن .
سر فروکشیدنلغتنامه دهخداسر فروکشیدن . [ س َ ف ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) غائب شدن . نهفتن . فرورفتن : و رایات اعلام تیر و ناهید در افق باختر سر فروکشید. (سندبادنامه ص 247).
پای فروکشیدنلغتنامه دهخداپای فروکشیدن . [ ف ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ماندن و توقف کردن باشد. (برهان ).
فراکشیدنلغتنامه دهخدافراکشیدن . [ ف َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) پیش کشیدن . به سوی خود کشیدن . || بالا کشیدن . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فراز کشیدن شود.
سر فروکشیدنلغتنامه دهخداسر فروکشیدن . [ س َ ف ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) غائب شدن . نهفتن . فرورفتن : و رایات اعلام تیر و ناهید در افق باختر سر فروکشید. (سندبادنامه ص 247).
پای فروکشیدنلغتنامه دهخداپای فروکشیدن . [ ف ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ماندن و توقف کردن باشد. (برهان ).
هیختنلغتنامه دهخداهیختن . [ ت َ ] (مص ) کشیدن : دایگان کنیزک به سر چاه بودند و آب همی هیختندی . (کارنامه ٔ اردشیر). || فروکشیدن .- فروهیختن ؛ فروکشیدن . (یادداشت مؤلف ).
نشففرهنگ فارسی عمیدبه خود کشیدن و فروکشیدن آب یا رطوبت چیزی، مثل به خود کشیدن جامه عرق بدن را و به خود کشیدن حوض یا زمین آب را.
اناخةلغتنامه دهخدااناخة. [ اِ خ َ ] (ع مص ) فروخوابانیدن شتر. (از تاج المصادر بیهقی ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). فروکش کردن . فروکشیدن . (یادداشت مؤلف ). || فروخوابانیدن ناقه را جهت گشنی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). و لایقال ناخت من المجرد و لا اناخت . (
کبسلغتنامه دهخداکبس . [ ک َ ] (ع مص ) به خاک انباشتن چاه و جوی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) : به ظاهر شهر نزول کردند وبه کبس خندق ... اشتغال نمودند. (جهانگشای جوینی ).در پی سودی دویده بهر کبس نارسیده سود افتاده به حبس . <p class="author"
حطلغتنامه دهخداحط. [ ح َطط ] (ع اِمص ) کمی . || نازکی بدن و نرمی آن . (منتهی الارب ). || (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || از بالا به زیر آوردن . (منتهی الارب ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). فرودآوردن به نشیب و فرونهادن . به نشیب آوردن . || فروکشیدن . (زوزنی ). || افکندن .
سر فروکشیدنلغتنامه دهخداسر فروکشیدن . [ س َ ف ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) غائب شدن . نهفتن . فرورفتن : و رایات اعلام تیر و ناهید در افق باختر سر فروکشید. (سندبادنامه ص 247).
پای فروکشیدنلغتنامه دهخداپای فروکشیدن . [ ف ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ماندن و توقف کردن باشد. (برهان ).