فرگردلغتنامه دهخدافرگرد. [ ف َ گ َ ] (اِخ ) شهرکی است خرد [ به خراسان ] . مردمان او خداوند چهارپایند. (حدود العالم ).
فرگردلغتنامه دهخدافرگرد. [ ف َ گ َ ] (اِ)هر فصل از کتاب وندیداد را گویند که یکی از پنج بخش اوستای موجود است . رجوع به یسنا حاشیه ٔ ص 27 شود.
فرارتلغتنامه دهخدافرارت .[ ] (اِخ ) پلارد. دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران ، واقع در 11 هزارگزی جنوب علیشاه عوض و 12 هزارگزی رباطکریم . ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل که دارای 100 تن س
فراگردلغتنامه دهخدافراگرد. [ ف َ گ َ ] (اِخ ) دریای بزرگی که بر گرد عالم میگردد و به جهت احاطه بر دور کره ٔ خاک به عربی آن رامحیط گویند و مملکت چین قریب به آن دریاست . (انجمن آرا). منظور مؤلف انجمن آرا روشن نیست و این نام درمأخذ دیگری دیده نشد. گمان میرود که این مطالب مبتنی بر بی خبری مؤلف م
فرّاریتvolatilityواژههای مصوب فرهنگستانخاصیتی در ماده که باعث میشود نقطۀ جوش پایین و فشار بخار بالا داشته باشد
وندیدادفرهنگ فارسی معین(وَ) [ په . ] (اِ.) قانون ضد دیو؛ نامِ نوزدهمین نسک از اوستای قدیم که شامل بیست دو بخش یا فرگرد است .
گولغتنامه دهخداگو. [ گ َ وَ ] (اِخ ) نامی است که در اوستا (فرگرد اول وندیداد) به سرزمین سغد داده شده است . رجوع به فرهنگ ایران باستان پورداود ج 1 ص 185 و 285 شود.
بغ نسکلغتنامه دهخدابغ نسک . [ ب َ ن َ ] (اِخ ) سومین نسک اوستا محتوی 22 فرگرد. رجوع به خرده اوستا ص 50 و مزدیسنا چ 2 ص 125 شود.
پشوش هئوروستانلغتنامه دهخداپشوش هئوروستان . [ پ َ هََ وَ ] (اِخ ) نام یکی از فرگردهای شانزدهمین نسک اوستا و معنی آن «قوانین از برای سگ شبانی » است . آن نسک 65 فرگرد (فصل ) داشته است . (فرهنگ ایران باستان پورداود ص 255).