فریژ کردنلغتنامه دهخدافریژ کردن . [ ف َ ک َ دَ] (مص مرکب ) ستردن پشم و موی و مانند آن . (آنندراج ). فریز کردن . رجوع به فریز، فریژ و فریز کردن شود.
ژفریلغتنامه دهخداژفری . [ ژِ ] (اِخ ) ژرژ لرد. نام شانسلیه ٔ انگلستان در زمان سلطنت شارل دوم و ژاک دوم . مولد بسال 1648 در آکتن و وفات بسال 1689 م . در حومه ٔ لندن .
ژفریلغتنامه دهخداژفری . [ ژِ رُ ] (اِخ ) اِدمُن امه فلورانتن . هنرپیشه ٔ درام و نقاش فرانسوی . مولد مگنله (اوآز) بسال 1804 و وفات در سن پیر-له -نمور بسال 1895 م .
ژفریلغتنامه دهخداژفری . [ ژِ رُ ] (اِخ ) ماتیو اگوست . مورّخ فرانسوی . مولد پاریس بسال 1820 و وفات در بی اِور بسال 1895 م .
ژفریلغتنامه دهخداژفری . [ ژِ رُ ] (اِخ ) اتین فرانسوا. نام پزشک و شیمی دان فرانسوی . متولد بسال 1672 در پاریس و متوفی بسال 1731 م .
ژفریلغتنامه دهخداژفری . [ ژِرُ ] (اِخ ) گوستاو. نام ادیب و نقاد فرانسوی . مولد بسال 1855 م . در پاریس .
فریجلغتنامه دهخدافریج . [ ف َ ] (اِ) رستنی و نباتی است که آن رااگر ترکی خوانند. (برهان ). فریز. فریژ. فریژ. فژژ. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به این کلمات شود.
فرزفرهنگ فارسی معین( ~ .) (اِ.) سبزی ای که در غایت تری و طراوت باشد. فرزد، فریز، فریس ، فرزه ، پریز، فریژ و فریج نیز گفته می شود.
فریسلغتنامه دهخدافریس . [ ف َ] (اِ) فریز که گیاه خوشبو باشد. (برهان ). فریز، فریژ. رجوع به این مرادف ها شود. || گوشت قدید. (برهان ). فریز. فریش . رجوع به فریز و فریش شود.
فژیژلغتنامه دهخدافژیژ. [ ف َ ] (اِ) دوائی است که آن را گیاه ترکی و اگر ترکی خوانند. (برهان ). اسم وج است . (فهرست مخزن الادویه ). ظاهراً مصحف فژژ است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فژ، فریژ و فژژ شود.