فسایندهلغتنامه دهخدافساینده . [ ف َ ی َ دَ / دِ ] (نف ) فسای . افسون گر و رام کننده . (برهان ) : به چاره گری زیرک هوشمندفسون فساینده را کرد بند.نظامی .
فسایندهفرهنگ فارسی عمید۱. رامکننده.۲. = افسونگر: ◻︎ به چارهگری زیرک و هوشمند / فسون فساینده را کرد بند (نظامی۵: ۸۵۹).
چفسانیدهلغتنامه دهخداچفسانیده . [ چ َدَ / دِ ] (ن مف ) چفسانده شده . چسبانیده شده . مَضبوء. (منتهی الارب ). و رجوع به چفسانیدن و چفسیدن شود.
فسانیدهلغتنامه دهخدافسانیده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف ) افسون خوانده و رام کرده . (برهان ). در این معنی مصحف فساییده است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || راست نموده و مالیده . (برهان ).اسم مفعول از فسانیدن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
فشاندهلغتنامه دهخدافشانده . [ ف َ / ف ِ دَ / دِ ] (ن مف ) افشانده . (فرهنگ فارسی معین ). ریخته . فروریخته . رجوع به فشاندن شود.
فشانیدهلغتنامه دهخدافشانیده . [ ف َ / ف ِ دَ / دِ ] (ن مف ) افشانده . فشانده . رجوع به فشانده و افشانده شود.
پلینلغتنامه دهخداپلین . [ پْلی / ی ِ ](اِخ ) کائیوس پلینیوس سکوندوس معروف به پلین بزرگ . عالم طبیعی و نویسنده ٔ رومی مولد، کم در عصر تی بر بسال 23 م .، متوفی در زمان تیتوس بسال 79. وی در سپاه
افسایندهلغتنامه دهخداافساینده . [ اَ ی َ دَ / دِ ] (نف ) افسون کننده . رام کننده . تسخیرکننده بافسون . آنکه افساید. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به افسای و افساییدن شود.