منجمد کردن؛ فسرده ساختن.
(هَ سَ) (اِ.) یخ و آب فسرده .
تنهایی، تنها و بیکس، دلتنگ وا فسرده، ملول
قریت . [ ق َ ] (ع ص ) آب فسرده . (منتهی الارب ).
(فُ یا فِ سُ دَ) (مص م .) منجمد کردن ، فسرده کردن .