compressesدیکشنری انگلیسی به فارسیفشرده، ضماد، فشرده کردن، متراکم کردن، بهم فشردن، هم فشرده کردن، خلاصه شدن یا کردن، منقبض کردن
منهمزلغتنامه دهخدامنهمز. [ م ُ هََ م ِ ] (ع ص ) فشرده شده . (ناظم الاطباء). فشرده و فشرده شده . (یادداشت مرحوم دهخدا).