فضلاتلغتنامه دهخدافضلات . [ ف َ ض َ ] (ع اِ) ج ِ فضلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فضلة شود.
فضلاتدیکشنری عربی به فارسیتخت روان , کجاوه , محمل , برانکار يا چاچوبي که بيماران را با ان حمل ميکنند , اشغال , نوزاداني که جانوري در يک وهله ميزايد , زايمان , ريخته وپاشيده , زاييدن , اشغال پاشيدن
فضلیاتلغتنامه دهخدافضلیات . [ ف َ لی یا ] (ع اِ) ج ِ فضلیة. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فضلیة شود. || علوم ادبی که اطلاع بر آنها برای فقیه موجب فضل است و جهل بدانها مضر نیست . (فرهنگ فارسی معین از لباب ).
فاضلاتلغتنامه دهخدافاضلات . [ ض ِ ] (اِ) آبی که به زیادت سرشاری از نهرها بدررود. (آنندراج ). ظاهراً مصحف فاضل آب یا فضولات است . رجوع به فاضل آب شود.
فضولاتلغتنامه دهخدافضولات . [ ف ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فضول . (فرهنگ فارسی معین ). بصورت جمع به معنی نجاست و مواد زائد به کار میرود.
تفضلاتلغتنامه دهخداتفضلات . [ ت َ ف َض ْ ض ُ ] (ع اِ) در فارسی امروزی نعمتها و نیکوئیها و عنایتها و بخشش ها و ملاطفت ها. (ناظم الاطباء).- تفضلات الهی ؛ نعمت های الهی و الطاف خداوندی . (ناظم الاطباء). رجوع به تفضل شود.