فحلالغتنامه دهخدافحلا. [ ف َ ] (اِ) فاحشه ، که به یونانی فربوس و ماطوس نامند. (فهرست مخزن الادویه ). جندبیدستر.
فعلاًلغتنامه دهخدافعلاً. [ ف ِ لَن ْ ] (ع ق ) عملاً. مقابل قولاً. (یادداشت مؤلف ) : بر دست و زبان ایشان هرچه رفته باشد فعلاً و قولاً، هرآینه در افواه افتد. (گلستان سعدی ). || مجازاً، به معنی اکنون . فی الحال . حالا. (یادداشت مؤلف ).
فعلاًفرهنگ فارسی معین(فِ لَ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - هنوز، تاکنون . 2 - اینک ، حالا. 3 - به طور موقت ، موقتاً، عجالتاً.
فعلاتلغتنامه دهخدافعلات . [ ف َ ع َ ] (ع اِ) ج ِ فَعْلة. کارها. اعمال : تا او جزای فعلات خود بدهد. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 69) (فرهنگ فارسی معین ).
فعلاًلغتنامه دهخدافعلاً. [ ف ِ لَن ْ ] (ع ق ) عملاً. مقابل قولاً. (یادداشت مؤلف ) : بر دست و زبان ایشان هرچه رفته باشد فعلاً و قولاً، هرآینه در افواه افتد. (گلستان سعدی ). || مجازاً، به معنی اکنون . فی الحال . حالا. (یادداشت مؤلف ).
فعلاًفرهنگ فارسی معین(فِ لَ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - هنوز، تاکنون . 2 - اینک ، حالا. 3 - به طور موقت ، موقتاً، عجالتاً.
فعلاتلغتنامه دهخدافعلات . [ ف َ ع َ ] (ع اِ) ج ِ فَعْلة. کارها. اعمال : تا او جزای فعلات خود بدهد. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 69) (فرهنگ فارسی معین ).
فعلاًلغتنامه دهخدافعلاً. [ ف ِ لَن ْ ] (ع ق ) عملاً. مقابل قولاً. (یادداشت مؤلف ) : بر دست و زبان ایشان هرچه رفته باشد فعلاً و قولاً، هرآینه در افواه افتد. (گلستان سعدی ). || مجازاً، به معنی اکنون . فی الحال . حالا. (یادداشت مؤلف ).
فعلاًفرهنگ فارسی معین(فِ لَ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - هنوز، تاکنون . 2 - اینک ، حالا. 3 - به طور موقت ، موقتاً، عجالتاً.