فلخودهلغتنامه دهخدافلخوده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف ) هر چیز را گویند که آن را از غل و غش پاک و پاکیزه ساخته باشند عموماً، و پنبه ای را که از پنبه دانه جدا کرده باشند خصوصاً. (برهان ). پنبه ای که دانه های آن را جدا کرده باشند، و توسعاً هر چیز که آن را از غل و غش
فلخودهفرهنگ فارسی عمیدپنبۀ زدهشده و پاکشده: ◻︎ موی زیر بغلش گشته دراز / وز قفا موی پاک فلخوده (طیان: مجمعالفرس: فلخوده).
فلخیدهلغتنامه دهخدافلخیده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف )فلخوده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فلخوده شود.
فلخورلغتنامه دهخدافلخور. [ ف َ ] (اِ) حب القطن است . (فهرست مخزن الادویه ). مصحف فلخود است به دال مهمله ، و به معنی پنبه ای است که دانه از آن بیرون آورده باشند. رجوع به فلخود و فلخوده شود.
فلخمیدهلغتنامه دهخدافلخمیده . [ ف َ خ َ دَ / دِ ] (ن مف ) حلاجی کرده شده .(برهان ). ظاهراً محرف فلخیده است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فلخمیدن و فلخوده و فلخیده شود.
فلخیدلغتنامه دهخدافلخید. [ ف َ ] (اِ) پنبه دانه را گویند. (برهان ). فلخیده . فلخود. رجوع به این لغات شود. || کسی را نیز گویند که پنبه دانه را از پنبه بیرون آورد. (برهان ). || پنبه زن را هم میگویند، یعنی شخصی که پنبه را حلاجی کند. (برهان ). رجوع به فلخیدن ، فلخیده ، فلخودن ، فلخوده و فلخود شود.
محلوجلغتنامه دهخدامحلوج . [ م َ ] (ع ص ) حلیج . (منتهی الارب ). قطن محلوج ، پنبه که از پنبه دانه بیرون کرده باشند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). پنبه ٔ زده . پنبه ٔ دانه بیرون کرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). پنبه ٔ بریده . مهذب الاسماء). پنبه ٔ زده شده و بخیده و حلاجی کرده شده ٔ آماده برا