فژدرهلغتنامه دهخدافژدره . [ ف َ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) چوبی باشد که در پس در خانه اندازند تا در گشوده نگردد. (برهان ). مصحف «فردره » است . رجوع به فردره شود.
فدرهلغتنامه دهخدافدره . [ ف َ رَ / رِ ] (اِ) بوریائی که از برگ خرما و جز آن بافند و بر بالای چوبها و پرواره های سقف خانه اندازند و خاک و گل بر آن ریزند. (برهان ).
فدرةلغتنامه دهخدافدرة. [ ف ِ رَ ] (ع اِ) پاره ای از گوشت پخته . || پاره ای از شب . || پاره ای از کوه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قطعه ای از کوه و یا آنچه را در بالای کوه مشرف باشد فدره گویند. (اقرب الموارد از الاساس و التاج ).
فدرةلغتنامه دهخدافدرة. [ ف ُ دَ رَ ] (ع ص ) تنها رونده : رجل فدرة؛ مرد تنها رونده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فدرهفرهنگ فارسی معین(فَ رِ یا رَ) (اِ.) بوریایی که از برگ خرما و غیره بافند و بر بالای چوب ها و پروارهای سقف اتاق ها اندازند و گل و خاک بر بالای آن ریزند.