فیلم بردارلغتنامه دهخدافیلم بردار. [ ب َ ] (نف مرکب ) فیلم بردارنده . کسی که فیلم سینمائی برمیدارد. (فرهنگ فارسی معین ).
فلملغتنامه دهخدافلم . [ ف َ ل ِ م َ ] (ع حرف ربط مرکب )پس چرا. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
فیلملغتنامه دهخدافیلم . (فرانسوی ، اِ) ماده ای است که از نیترات دُ سلولز (قابل اشتعال ) یا استات دُ سلولز (غیرقابل اشتعال ) ساخته شده و برای گرفتن تصاویر سینمایی به کار میرود. عرض آن 35 میلی متر است . در حواشی فیلم پهلوی سوراخهای اعداد نشانه گذاشته شده که در
فیلم برداریلغتنامه دهخدافیلم برداری . [ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل فیلم بردار. (فرهنگ فارسی معین ). کار تهیه ٔ فیلم سینمائی یا خبری .- شرکت (کمپانی ) فیلمبرداری ؛ شرکتی که سرمایه ٔ آن صرف تهیه ٔ فیلم گردد. (فرهنگ فارسی معین ).
فیلم برداریفرهنگ فارسی معین(بَ) [ فر - فا. ] (حامص .) 1 - عمل تهیة فیلم . 2 - ثبت پی در پی تصویر صحنه ها یا رویدادها توسط دوربین فیلم - برداری .
وضوحکِشfocus puller 2واژههای مصوب فرهنگستانیکی از دستیاران فیلمبردار که وظیفۀ تنظیم وضوح تصویر را بر عهده دارد
نمایابviewfinderواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای اپتیکی که کارگردان بهکمک آن نماگزینی کند یا فیلمبردار با استفاده از آن نما را قاببندی نماید
فیلمنامۀ اجراییshooting scriptواژههای مصوب فرهنگستانفیلمنامهای که در آن جزئیات فنی، مانند حرکات دوربین و نوع نما قید شود و کارگردان و فیلمبردار و دیگر اعضای گروه فنی از این فیلمنامه استفاده کنند
سینمافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ا، هنر سینما، سینماتوگراف فیلم سینمایی، فیلم، کارتون، انیمیشن، مستند، کوتاه، داستانی، صامت، ناطق، ویدیوکلیپ، نماهنگ هنر تئاتر پروژکتور، آپارات، دستگاه نوری فیلمنامه، سناریو، رمان سکانس، پلان، بخشی ازفیلم، اوضاع تمهیدات سینمایی، جلوههای ویژه، افکت، اسپشال ایفکتز، تروکاژ، اسلوموشن کار
فیلملغتنامه دهخدافیلم . (فرانسوی ، اِ) ماده ای است که از نیترات دُ سلولز (قابل اشتعال ) یا استات دُ سلولز (غیرقابل اشتعال ) ساخته شده و برای گرفتن تصاویر سینمایی به کار میرود. عرض آن 35 میلی متر است . در حواشی فیلم پهلوی سوراخهای اعداد نشانه گذاشته شده که در
فیلملغتنامه دهخدافیلم . [ ف َ ل َ ] (ع ص ) مرد بزرگ تن و بددل . || مرد بسیارموی سر. || بزرگ و کلان ازهر چیزی . || چاه فراخ . || (اِ)پوست پاره که زیر دستار خوان طعام اندازند. || لشکر بسیار. (منتهی الارب ). رجوع به فیلق شود.
فیلمفرهنگ فارسی عمید۱. (عکاسی، سینما) نوار ساختهشده از سلولوئید که در مقابل نور حساس است و برای گرفتن تصویرهای متحرک یا عکس به کار میرود.۲. (سینما) مجموعۀ تصاویر متحرکی که روی نوار ضبط میشود و در تلویزیون یا سینما به نمایش درمیآید.۳. [عامیانه، مجاز] گفتار یا رفتار.
فیلملغتنامه دهخدافیلم . (فرانسوی ، اِ) ماده ای است که از نیترات دُ سلولز (قابل اشتعال ) یا استات دُ سلولز (غیرقابل اشتعال ) ساخته شده و برای گرفتن تصاویر سینمایی به کار میرود. عرض آن 35 میلی متر است . در حواشی فیلم پهلوی سوراخهای اعداد نشانه گذاشته شده که در
فیلملغتنامه دهخدافیلم . [ ف َ ل َ ] (ع ص ) مرد بزرگ تن و بددل . || مرد بسیارموی سر. || بزرگ و کلان ازهر چیزی . || چاه فراخ . || (اِ)پوست پاره که زیر دستار خوان طعام اندازند. || لشکر بسیار. (منتهی الارب ). رجوع به فیلق شود.
میکروفیلملغتنامه دهخدامیکروفیلم . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) فیلم به قطع کوچک که برای برداشتن عکس از سندی یا رساله و کتابی به کار رود و سپس به هر اندازه که خواهند بزرگ کنند.
تفیلملغتنامه دهخداتفیلم . [ ت َ ف َ ل ُ ] (ع مص ) فربه و سطبر گردیدن غلام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
فیلمفرهنگ فارسی عمید۱. (عکاسی، سینما) نوار ساختهشده از سلولوئید که در مقابل نور حساس است و برای گرفتن تصویرهای متحرک یا عکس به کار میرود.۲. (سینما) مجموعۀ تصاویر متحرکی که روی نوار ضبط میشود و در تلویزیون یا سینما به نمایش درمیآید.۳. [عامیانه، مجاز] گفتار یا رفتار.