ترجمه مقاله

قائم

qā'em

۱. ایستاده.
۲. پابرجا؛ استوار؛ ثابت و برقرار.
۳. پایدار.
۴. لقب امام دوازدهم شیعیان؛ امام قائم؛ امام زمان؛ صاحب‌الزمان؛ قائم آل‌ محمد.
۵. [جمع: قوام] [قدیمی، مجاز] اقامۀ‌کننده حق.
۶. [قدیمی، مجاز] حاضر و آماده برای انجام کاری.
⟨ قائم‌به‌ذات: (فلسفه) آن‌که یا آنچه به‌خودی‌خود وجود دارد و وجودش وابسته نیست: ◻︎ زیرنشین علمت کائنات / ما به تو قائم چو تو قائم‌به‌ذات (نظامی۱: ۵).
⟨ قائم‌به‌غیر: (فلسفه) آن‌که یا آنچه وجودش وابسته به ‌غیر است و به ‌غیر بستگی دارد.
⟨ قائم‌به‌نفس: (فلسفه) = ⟨ قائم‌به‌ذات
⟨ قائم شدن: (مصدر لازم) [قدیمی] ثابت و استوار شدن؛ محکم شدن.
⟨ قائم کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. برپا داشتن.
۲. ثابت و استوار کردن؛ محکم کردن.
۳. پنهان کردن.

۱. استوار، ایستاده، برپا، برخاسته، ثابت، سرپا، قایم
۲. سخت، سفت، قرص، محکم، مستحکم
۳. بلند، رسا
۴. پنهان، مختفی، مخفی، نهان
۵. عمود
۶. پاینده، باقی

ترجمه مقاله