قاتیفرهنگ فارسی معین[ تر - فا. ] (ص .) 1 - مخلوط ، درهم . 2 - مجازاً خیلی صمیمی ، دوستان خیلی نزدیک .
شارش کوئتCouette flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش حاصل از تنش برشی ناشی از حرکت نسبی یک دیوار نسبت به دیوار دیگر
گچ کوتاه راهرویshort-leg walking cast, SLWCواژههای مصوب فرهنگستاننوعی گچ کوتاه پا با کف ضخیم که به بیمار امکان راه رفتن دهد
کد احراز اصالت پیام چکیدهبنیادhash-based message authentication code, keyed-hash- based message authentication codeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کد احراز اصالت پیام (کاپ) با استفاده از یک کلید رمزنگاشتی و یک تابع چکیدهساز اختـ . کاپ چکیدهبنیادHMAC متـ . کد اصالتسنجی پیام چکیدهبنیاد
قاتی پاتیلغتنامه دهخداقاتی پاتی . (ص مرکب ، از اتباع ) درهم مخلوط و ممزوج نامتناسب . قاطی پاطی .- قاتی پاتی شدن ؛ درهم و برهم شدن . مخلوط شدن .- قاتی پاتی کردن ؛ درهم برهم کردن . مخلوط کردن .
قاتی زدنلغتنامه دهخداقاتی زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) (از قاتمق ترکی ) خلط و مزج کردن . کنایه از آمیختن اندکی در بسیار از جنس دیگر که بظاهر یکی نماید.
قاتی شدنلغتنامه دهخداقاتی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مأخوذ از ترکی قاتماک + شدن فارسی . مخلوط شدن . درهم شدن . درآمیختن .
قاطیلغتنامه دهخداقاطی .(از ترکی ، ص ) مخلوط. درآمیخته . رجوع به قاتی شود.- قاطی کردن ؛ مخلوط کردن . درهم کردن . آمیختن . درآمیختن . رجوع به قاتی کردن شود.
mixدیکشنری انگلیسی به فارسیمخلوط کردن، مخلوط، اختلاط، امیزه، درهم کردن، امیختن، اشوردن، سرشتن، قاتی کردن، بهم زدن
قاتی پاتیلغتنامه دهخداقاتی پاتی . (ص مرکب ، از اتباع ) درهم مخلوط و ممزوج نامتناسب . قاطی پاطی .- قاتی پاتی شدن ؛ درهم و برهم شدن . مخلوط شدن .- قاتی پاتی کردن ؛ درهم برهم کردن . مخلوط کردن .
قاتی زدنلغتنامه دهخداقاتی زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) (از قاتمق ترکی ) خلط و مزج کردن . کنایه از آمیختن اندکی در بسیار از جنس دیگر که بظاهر یکی نماید.
قاتی شدنلغتنامه دهخداقاتی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مأخوذ از ترکی قاتماک + شدن فارسی . مخلوط شدن . درهم شدن . درآمیختن .
قاتی واتی کردنلغتنامه دهخداقاتی واتی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از اتباع . مخلوط و ممزوج کردن بطور نامتناسب . مخلوط کردن . درهم برهم کردن . رجوع به قاتی پاتی کردن شود.
قاتی کردنلغتنامه دهخداقاتی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مأخوذ از ترکی قاتماق + کردن فارسی . مزج . خلط. مخلوط کردن . درهم کردن . آمیختن . درآمیختن . رجوع به ترکیب قاطی کردن شود.
حج میقاتیلغتنامه دهخداحج میقاتی . [ ح َج ْ ج ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) نوعی از حج فروشی . رجوع به حجه فروش شود.
نوقاتیلغتنامه دهخدانوقاتی . [ ن َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن سلیمان مکنی به ابوعمر و معروف به نوقاتی سجستانی از ادبا و شعرای قرن چهارم است . برخی از عمر خود را در خراسان و ماوراءالنهر گذراند و به سال 382 هَ . ق . درگذشت . از تصانیف اوست : آداب المسافرین . العتاب و
لطف اﷲ توقاتیلغتنامه دهخدالطف اﷲ توقاتی . [ ل ُ فُل ْ لا هَِ ] (اِخ )متخلص به لطفی . رجوع به لطفی مولانا لطف اﷲ... شود.
طوقاتیلغتنامه دهخداطوقاتی . [ طَ ] (اِخ ) عمر صالح الفیضی التوقاتی . رجوع به توقاتی در معجم المطبوعات ج 2 ستون 1252 شود.
علی میقاتیلغتنامه دهخداعلی میقاتی . [ ع َ ی ِ می ] (اِخ ) (علی صفوت ...) ابن محمد خربوطلی میقاتی . رجوع به علی صفوت شود.