قارقارلغتنامه دهخداقارقار. (اِ صوت ) نعب . نعیب . حکایت صوت کلاغ . آوای کلاغ . اسم آواز کلاغ . || (اِ) در زبان کودکان کلاغ .
قارقارفرهنگ فارسی عمیدبانگ کلاغ؛ صدای کلاغ.⟨ قارقار کردن:۱. بانگ کردن کلاغ.۲. [عامیانه، مجاز] سروصدا کردن.
قرقارلغتنامه دهخداقرقار. [ ق َ ] (ع اِ) بانگ شتر و کبوتر. || اسم است قرقرة را. || نوعی از آوند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قارقارکفرهنگ فارسی عمید۱. هواپیمای کوچک که سروصدای زیاد داشته باشد.۲. هرچیز کهنه و فرسوده، مانند رادیو، تلویزیون، اتومبیل، هواپیما و امثال آنها که بسیار سروصدا کند.
قارقارکفرهنگ فارسی معین(رَ) (اِمر.) = غارغارک : 1 - (کن .) وسیله ای که سر و صدای زیاد و مزاحم داشته باشد. 2 - بازیچه ای کودکانه که از آن صدایی شبیه ، قارقار برمی خاست .
قارقارکفرهنگ فارسی عمید۱. هواپیمای کوچک که سروصدای زیاد داشته باشد.۲. هرچیز کهنه و فرسوده، مانند رادیو، تلویزیون، اتومبیل، هواپیما و امثال آنها که بسیار سروصدا کند.