قازغانلغتنامه دهخداقازغان . (ترکی ، اِ) دیگ مسین . (لطائف ). و در غرائب اللغات نوشته که قزغان به معنی ظرف آهنین است که در آن روغن انداخته چیزی بریان نمایند. آن را کراهی گویند. (آنندراج ). دیگ بزرگ را گویند که در آن چیزی پزند. گویند این لغت ترکی است . (برهان ) : در حد
قازغانفرهنگ فارسی عمیددیگ؛ پاتیل: ◻︎ در حدیث دیگر این دل دان چنان / کآب جوشان زآتش اندر قازغان (مولوی: ۳۹۹).
قزغانلغتنامه دهخداقزغان . [ ق َ ] (ترکی ، اِ) دیگ و پاتیل بزرگ . (آنندراج ). قزقان . رجوع به قزقان شود.
قازقانفرهنگ فارسی معین[ تر. ] (اِ.) = قازغان . قزقان . قزغان . خاژغان . غزغن . قازگان : دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند، پاتیل .
قازقانلغتنامه دهخداقازقان . (ترکی ، اِ) دیگ بزرگ و این ظاهراً ترکی است و بجای قاف دوم به کاف نیزآمده و خاژغان به خاء معجمه و زای فارسی نیز مستعمل . (آنندراج ). رجوع به قازغان و غازغان و غزغن شود.