قاضیلغتنامه دهخداقاضی . (اِخ ) ابراهیم بن عبدالرحیم یا عبدالرحمن بن محمدبن سعداﷲ یا محمدبن ابراهیم بن سعداﷲبن جماعة، ملقب به برهان الدین و معروف به ابن جماعة. رجوع به ابن جماعة ابراهیم شود.
دُماسبcauda equinaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهرشتههای عصبی که از انتهای مخروط نخاعی به پایین میروند
کادیلغتنامه دهخداکادی . (اِ) نباتی است بسیار خوشبو و آن از درختی حاصل میشود مانند درخت خرما و آن را به شیرازی گل گیری گویند و در ملک دکن کوره بکسر کاف و سکون واو و فتح رای بی نقطه خوانند شراب آن دفع آبله و جدری کند و جذام را نافع باشد. (برهان ). گل کیوره . روغن گل . روغن یاس . (الفاظ الادویه
کادءلغتنامه دهخداکادء. [ دِءْ ] (ع ص ) دیر رویاننده . (ناظم الاطباء). دیرروینده از نبات بر اثر رسیدن سرما بدان . (اقرب الموارد).
کاذیلغتنامه دهخداکاذی . (اِخ ) ابی العباس . از او ابوالحسین اسحاق بن احمدبن محمودبن ابراهیم روایت دارد. (معجم البلدان ). نیز رجوع به کاذی ابوالحسن احمد شود.
کاذیلغتنامه دهخداکاذی . (اِ) بر وزن شادی ، نباتی است بسیار خوشبوی و آن از درختی حاصل میشود مانند درخت خرما و آن را به شیرازی گل گیری گویند و در ملک دکن کوره به کسر کاف و سکون و فتح را خوانند شراب آن دفع آبله و جدری کند و جذام را نافع باشد. (برهان ). روغنی است و گیاهی خوشبوی و سرخ و هرچه باشد.
قاضیانلغتنامه دهخداقاضیان . (اِخ ) دهی است از دهستان قنقری بالا (علیا). بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده . در 85000گزی شمال سوراین و 13000گزی باختر شوسه ٔ اصفهان به شیراز واقع و موقع جغرافیائی آن جلگه و سردسیر است . <span clas
قاضیانلغتنامه دهخداقاضیان . (اِخ ) دهی است جزو دهستان سنگر و کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . در 22هزارگزی جنوب خاوری رشت و 3هزارگزی خاور شوسه ٔ رشت به امامزاده هاشم واقع و موقع جغرافیائی آن جلگه و معتدل و مرطوب مالاریائی است . <
قاضیلولغتنامه دهخداقاضیلو. (اِخ )دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغدکنان شهرستان هروآباد. در یکهزارگزی جنوب باختری آغ کند و 7هزارگزی شوسه ٔ میانه به زنجان واقع و کوهستانی و گرمسیر مالاریائی است . 139 تن سکنه دارد. آب آن از دو
قاضیةلغتنامه دهخداقاضیة. [ ی َ ] (ع اِ) مرگ . || (ص ) شترانی که بدان دیت و خون بها و زکوة و صدقه جایز باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
قاضيدیکشنری عربی به فارسیقضاوت کردن , داوري کردن , فتوي دادن , حکم دادن , تشخيص دادن , قاضي , دادرس , کارشناس , رءيس کلا نتري , رءيس بخش دادگاه
قاضی حنفیلغتنامه دهخداقاضی حنفی . [ ح َ ن َ ] (اِخ ) عمربن هبةاﷲ یا عمربن احمدبن هبةاﷲبن محمدبن هبةاﷲبن احمدبن یحیی ، ملقب به کمال الدین و مکنی به ابوحفص یا ابوالقاسم و مشهور به ابن العدیم و ابن ابی جرادة است . وی فقیه ، مفتی ، محدث ، حافظ، مورخ ، بلیغ کاتب ،منشی ، شاعر و از اکابر علماء و محدثین ا
قاضی میبدیلغتنامه دهخداقاضی میبدی . [ م َ ب ُ ] (اِخ ) امیر حسین بن معین الدین حسینی یزدی میبدی . ملقب به کمال الدین و متخلص به منطقی عالم متبحر فاضل متکلم صوفی ادیب از اکابر علما و متکلمان متأخر است . اصل وی از قریه ٔ میبد است . وی در شیراز از جلال الدین دوانی و دیگر اساتید وقت ادبیات و علوم معقو
قاضی محمدلغتنامه دهخداقاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن ابی لیلی انصاری عامی کوفی قاضی کوفه بوده است . وی به سال 74 هَ . ق . در کوفه متولد شد و فقه را از شعبی آموخت و از اساتید سفیان ثوری و از قدمای فقهاء و اصحاب رأی و مشاهیر قضات عامه میباشد
درب قاضیلغتنامه دهخدادرب قاضی . [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور است . موقعیت دهستان جلگه و هوای آن معتدل است . این دهستان از 150 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و 28857 تن سکنه دارد. بزرگترین آبادی این د
چشمه قاضیلغتنامه دهخداچشمه قاضی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «در سمت شمال جوزان در دو فرسنگی دولت آباد مزرعه ای است بنام جوزان ملایر که در دامنه ٔ کوه واقع شده و پانزده خانوار رعیت از الوار دارد. دارای مرتع خوب و چشمه ٔ آبی است و زراعتش دیم است و در بهار ایلات جهت تعلیف احشام بدا
چشمه قاضیلغتنامه دهخداچشمه قاضی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان ملایرکه در 14 هزارگزی جنوب خاوری شهر ملایر و 14 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ ملایر به اراک واقع است . جلگه و معتدل است و 9
حسین قاضیلغتنامه دهخداحسین قاضی . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبدالرحیم تبریزی طباطبائی . درگذشته ٔ 1300 هَ . ق . او راست : تفسیر سوره ٔ فاتحه و انعام . (ذریعه ج 4 ص 337 و <span class="hl" d