قانتلغتنامه دهخداقانت . [ ] (اِخ ) یکی از سیزده اقلیمی است که در حوالی قرطبه است . (الحلل السندسیه چ 1 ج 1 ص 268). و مراد از اقلیم روستا (روستاق ) است . (حلل السندسیه ج <span class="hl" dir="
قانتلغتنامه دهخداقانت . [ ن ِ ] (ع ص ) فرمانبردار. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). فرمان برنده . (آنندراج ). || دعاخواننده در نماز. (آنندراج ) : پیش تو آن سنگریزه ساکت است پیش احمد بس فصیح و قانت است .مولوی .
کیانتلغتنامه دهخداکیانت . [ ن َ ] (ع اِمص ) پذیرفتاری . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیانة شود.
کاندلغتنامه دهخداکاند. (اِ) قند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شکر. (از برهان ) (ناظم الاطباء). || نبات . (ناظم الاطباء).
کانتلغتنامه دهخداکانت . (اِخ ) امانوئل (ایمانوئل ). کانت در سال 1724 م . در کنیگسبرگ از شهرهای آلمان متولد شده است . پدرش شغل سراجی داشت و پدر و مادرش هر دو مردمانی مقدس و مهذب بودند. تمام مدت هشتاد سال زندگانی را به دانشجویی و دانش آموزی و تألیف و تصنیف گذر
کژآگندلغتنامه دهخداکژآگند. [ ک َ گ َ ] (اِ مرکب ) کژآغند است که جامه ٔ کژ آکنده ٔ روز جنگ باشد. (برهان ). جامه ای که برای حفظ تن به زیر زره پوشند و میان ابره و آستر آن کژآگنده دوخته اند. (آنندراج ).کژاغند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کژاغند شود.
قانتةلغتنامه دهخداقانتة. [ ن ِ ت َ ] (ع ص ) تأنیث قانت .زن فرمانبردار. (ناظم الاطباء). رجوع به قانت شود.
قانتاتلغتنامه دهخداقانتات . [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قانته : کس نجوید می نشان از هفت زن کامده است اندرقران زیشان صفات برنخوانده خلق پنداری همی مسلمات مؤمنات قانتات . ناصرخسرو.اشارت به آیه ٔ پنجم سوره ٔ تحریم میباشد. رجوع به قا
قانتینلغتنامه دهخداقانتین . [ ن ِ ](ع ص ، اِ) ج ِ قانت در حالت نصبی و جری : از صادقین وفا طلب از قانتین ادب وز متقین حیا و ز مستغفرین بیان . خاقانی .رجوع به قانت شود.
قَانِتٌفرهنگ واژگان قرآنمطيع و فرمانبردار- عبادتگر(کلمه قانت اسم فاعل از مصدر قنوت است وقنوت به معناي اطاعتی است که با خضوع و فروتنی همراه باشد )
قَانِتُونَفرهنگ واژگان قرآنمطيعان و فرمانبرداران-عبادتگران(کلمه قانت اسم فاعل از مصدر قنوت است وقنوت به معناي اطاعتی است که با خضوع و فروتنی همراه باشد )
قَانِتِينَفرهنگ واژگان قرآنمطيعان و فرمانبرداران-عبادتگران(کلمه قانت اسم فاعل از مصدر قنوت است وقنوت به معناي اطاعتی است که با خضوع و فروتنی همراه باشد )
قَانِتَاتٍفرهنگ واژگان قرآنزنان مطيع و فرمانبردار- زنان عبادتگر(کلمه قانت اسم فاعل از مصدر قنوت است وقنوت به معناي اطاعتی است که با خضوع و فروتنی همراه باشد )
قانتةلغتنامه دهخداقانتة. [ ن ِ ت َ ] (ع ص ) تأنیث قانت .زن فرمانبردار. (ناظم الاطباء). رجوع به قانت شود.
قانتاتلغتنامه دهخداقانتات . [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قانته : کس نجوید می نشان از هفت زن کامده است اندرقران زیشان صفات برنخوانده خلق پنداری همی مسلمات مؤمنات قانتات . ناصرخسرو.اشارت به آیه ٔ پنجم سوره ٔ تحریم میباشد. رجوع به قا
قانتینلغتنامه دهخداقانتین . [ ن ِ ](ع ص ، اِ) ج ِ قانت در حالت نصبی و جری : از صادقین وفا طلب از قانتین ادب وز متقین حیا و ز مستغفرین بیان . خاقانی .رجوع به قانت شود.