قانعلغتنامه دهخداقانع. [ ن ِ ] (اِخ ) یکی از القاب امام محمد تقی است . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 91).
قانعلغتنامه دهخداقانع. [ ن ِ ] (ع ص ) خواهنده و خرسند.(مهذب الاسماء). خرسند به بهره ٔ خود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). راضی به قسمت . بسندکار : و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه مقابح آن را بنظر بصیرت بیند.... و با یاد آخرت الفت گیرد تا قانع و
چکانهلغتنامه دهخداچکانه . [ چ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) بمعنی چغانه است . (اوبهی ). || چِکَّه . لَکَّه : پر مکن جام ای صنم امشب چو دوش کت همه جامه چکانه برچکید.سنائی .
حسین قانعلغتنامه دهخداحسین قانع. [ ح ُ س َ ن ِ ن ِ ] (اِخ ) میر خدا حسین متخلص به قانع معلم محمد بابربن واجد علی شاه بود و در 1294 هَ . ق . درگذشت . دیوان شعر به فارسی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 329</spa
قانع جرفادقانیلغتنامه دهخداقانع جرفادقانی . [ ن ِ ع ِ ج ُ دَ ] (اِخ ) نامش محمد و در بدایت عمر نساجی کردی پس از آن روی بصحبت فضلا آوردی . غزل و قصیده هر دو را میگوید و اینک نمونه ای از اشعار وی :اصل ایمان نور یزدان بحر عرفان بوالحسن کز قضای حق نبودی نارضا در هیچ باب معدن حلم و مروت منبع جود
قانع جرفادقانیلغتنامه دهخداقانع جرفادقانی . [ ن ِ ع ِ ج ُ دَ ] (اِخ ) نامش محمد و در بدایت عمر نساجی کردی پس از آن روی بصحبت فضلا آوردی . غزل و قصیده هر دو را میگوید و اینک نمونه ای از اشعار وی :اصل ایمان نور یزدان بحر عرفان بوالحسن کز قضای حق نبودی نارضا در هیچ باب معدن حلم و مروت منبع جود
قانعی طوسیلغتنامه دهخداقانعی طوسی . [ ن ِ ی ِ ] (اِخ ) ملک الشعراء بهاءالدین احمدبن محمود یکی از کسانی است که از مقابل سیل هجوم مغول در سال 617 هَ . ق . از خراسان از راه دریا گریخته و به عدن و مدینه و مکه رفته سپس به بغداد آمده و از آنجا راه بلاد روم را که در این د
حسین قانعلغتنامه دهخداحسین قانع. [ ح ُ س َ ن ِ ن ِ ] (اِخ ) میر خدا حسین متخلص به قانع معلم محمد بابربن واجد علی شاه بود و در 1294 هَ . ق . درگذشت . دیوان شعر به فارسی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 329</spa
مقانعلغتنامه دهخدامقانع. [م َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ مِقنَع و مِقنَعة. (ناظم الاطباء). ج ِ مقنعة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مقنع و مقنعة شود. || ج ِ مَقنَع، گواه عدل و بسنده که بس است ذات او یا شهادت او یا حکم او. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مَقنَع شود.
ابن قانعلغتنامه دهخداابن قانع. [ اِ ن ُ ن ِ ] (اِخ ) حافظ ابوالحسین عبدالباقی بغدادی . از علما و محدثین مشهور. او راست : کتاب معجم الشیوخ . مولد او به سال 295 هَ .ق . و وفات در سنه ٔ 351 بوده است .