قانقاریافرهنگ فارسی عمیدمرگ قسمتی از عضو بدن به سبب نرسیدن خون، ضربه، عفونت، یا سرمازدگی که بر اثر آن عضو چروکیده و سیاه شود.
قانقاریافرهنگ فارسی معین(نْ) (اِ.) = غانغاریا: فساد و عفونت ، فساد و عفونتی که در قسمتی از عضله یا استخوان پیدا شود و آن را سیاه و فاسد کند.
کونکرالغتنامه دهخداکونکرا. [ ] (اِخ ) شهرکی از تبت که به قدیم از چین بود و میان کونکرا ورای کوتیه قلعه ای عظیم است بر دست راست و بر سر کوهی بلند نهاده است و خزینه های تبت خاقانی آنجا باشد. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 75).
غنغرينادیکشنری عربی به فارسیقانقاريا , فساد عضو بر اثر نرسيدن خون , فاسد شدن , قانقاريا بوجود امدن , تباه کردن
gangrenesدیکشنری انگلیسی به فارسیgangrenes، قانقاریا، خوره، ولگرد، فساد عضو بر اثر نرسیدنخون، فاسد شدن، قانقاریا بوجود امدن، تباه کردن